2 ـ يحصل التَّقوى الدِّينيّ بأحد اُمور ثلاثة:
و إن شئت فقل : إنّه سبحانه يُعبَد بأحد طرق ثلاثة : الخوف و الرجاء و الحبّ ، قال تعالى : «وَ في الآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ و مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ و رِضْوانٌ و ما الحَياةُ الدُّنْيا إلاّ مَتاعُ الغُرورِ»۱ ، فعلَى المؤمن أن يتنبّه لحقيقة الدنيا و هي أنّها متاع الغرور كسراب بقِيعة يحسبه الظمآن ماء حتّى إذا جاءه لم يجده شيئا ، فعليه أن لا يجعلها غاية لأعماله في الحياة ، و أن يعلم أنّ له وراءها دارا و هي الدار الآخرة فيها ينال غاية أعماله ، و هي عذاب شديد للسيئات يجب أن يخافه و يخاف اللّه فيه ، و مغفرة من اللّه قبال أعماله الصالحة يجب أن يرجوها و يرجو اللّه فيها ، و رضوان من اللّه يجب أن يقدّمه لرضى نفسه . و طباع الناس مختلفة في إيثار هذه الطرق الثلاثة و اختيارها ، فبعضهم و هو الغالب يغلب على نفسه الخوف ، و كلّما فكّر فيما أوعد اللّه الظالمين و الذين ارتكبوا المعاصي و الذنوب من أنواع العذاب الذي أعدّ لهم زاد في نفسه خوفا و لفرائصه ارتعادا ، و يساق بذلك إلى عبادته تعالى خوفا من عذابه .
و بعضهم يغلب على نفسه الرجاء ، و كلّما فكّر فيما وعده اللّه الذين آمنوا و عملوا الصالحات من النعمة و الكرامة و حسن العاقبة زاد رجاء و بِالغ في التقوى و التزام الأعمال الصالحات طمعا في المغفرة و الجنّة .
و طائفة ثالثة وهم العلماء باللّه لا يعبدون اللّه خوفا من عقابه و لا طمعا في ثوابه ، و إنّما يعبدونه لأنّه أهل للعبادة ؛ و ذلك لأنّهم عرفوه بما يليق به من الأسماء الحسنى و الصفات العليا ، فعلموا أنّه ربّهم الذي يملكهم و إرادتهم و رضاهم و كلّ شيء غيرهم ، و يدبّر الأمر وحده ، و ليسوا إلاّ عباد اللّه فحسب ، و ليس للعبد إلاّ أن يعبد ربّه و يقدّم مرضاته و إرادته على مرضاته و إرادته ، فهم يعبدون اللّه و لا يريدون في شيء من أعمالهم فعلاً أو تركا إلاّ وجهه ، و لا يلتفتون فيها إلى عقاب يخوّفهم ، و لا إلى ثواب يرجّيهم ، و إن خافوا عذابه و رجوا رحمته ، و إلى هذا يشير قوله عليه السلام : «ما عَبَدتُكَ خَوفا مِن نارِكَ و لا رَغبَةً في جَنَّتِكَ ، بَل وَجَدتُكَ أهلاً للعِبادَةِ فعَبَدتُكَ» .
و هؤلاء لمّا خصّوا رغباتهم المختلفة بابتغاء مرضاة ربّهم و محضوا أعمالهم في طلب غاية هو ربّهم تظهر في قلوبهم المحبّة الإلهيّة ؛ و ذلك أنّهم يعرفون ربّهم بما عرّفهم به نفسه ، و قد سمّى نفسه بأحسن الأسماء و وصف ذاته بكلّ صفة جميلة ، و من خاصّة النفس الإنسانيّة أن تنجذب إلَى الجميل فكيف بِالجميل علَى الإطلاق ؟! و قال تعالى : «ذلِكُمُ اللّهُ ربُّكُمْ لا إلهَ إلاّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فاعْبُدُوهُ»۲ ثمّ قال : «الّذِي أحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ»۳ فأفاد أنّ الخلقة تدور مدار الحسن ، و أنّهما متلازمان متصادقان . ثمّ ذكر سبحانه في آيات كثيرة أنّ ما خلقه من شيء آية تدلّ عليه و أنّ في السماوات و الأرض لآيات لاُولي الألباب ، فليس في الوجود ما لا يدلّ عليه تعالى و لا يحكي شيئا من جماله و جلاله .
فالأشياء من جهة أنواع خلقها و حسنها تدلّ على جماله الذي لا يتناهى، و يحمده و يثني على حسنه الذي لا يفنى ، و من جهة ما فيها من أنواع النقص و الحاجة تدلّ على غناه المطلق و تسبّح و تنزّه ساحة القدس و الكبرياء ، كما قال تعالى : «و إنْ مِن شَيْءٍ إلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» . ۴
فهؤلاء يسلكون في معرفة الأشياء من طريق هداهم إليه ربّهم و عرّفها لهم ، و هو أنّها آيات له و علامات لصفات جماله و جلاله ، و ليس لها من النفسيّة و الأصالة و الاستقلال إلاّ أنّها كمرائي تجلّي بحسنها ما وراءها من الحسن غير المتناهي ، و بفقرها و حاجتها ما أحاط بها من الغنَى المطلق ، و بذلّتها و استكانتها ما فوقها من العزّة و الكبرياء . و لا يلبث الناظر إلَى الكون بهذه النظرة دون أن تنجذب نفسه إلى ساحة العزّة و العظمة ، و يغشى قلبه من المحبّة الإلهيّة ما ينسيه نفسه و كلّ شيء ، و يمحو رسم الأهواء و الأميال النفسانيّة عن باطنه ، و يبدّل فؤاده قلبا سليما ليس فيه إلاّ اللّه عزّ اسمه ، قال تعالى : «و الّذِينَ آمَنُوا أشَدُّ حُبّا للّهِِ» . ۵
و لذلك يرى أهل هذا الطريق أنّ الطريقَين الآخرَين أعني طريق العبادة خوفا و طريق العبادة طمعا لا يخلوان من شرك ، فإنّ الذي يعبده تعالى خوفا من عذابه يتوسّل به تعالى إلى دفع العذاب عن نفسه ، كما أنّ من يعبده طمعا في ثوابه يتوسّل به تعالى إلَى الفوز بِالنعمة و الكرامة ، و لو أمكنه الوصول إلى ما يبتغيه من غير أن يعبده لم يعبده و لا حام حول معرفته ، و قد تقدّمت الرواية عن الصادق عليه السلام : «هَلِ الدِّينُ إلاّ الحُبُّ» و قوله عليه السلام في حديث : «و إنّي أعبُدُهُ حُبّا لَهُ و هذا مَقامٌ مَكنونٌ لا يَمَسُّهُ إلاّ المُطَهَّرونَ ......... » الحديث . و إنّما كان أهل الحبّ مطهَّرين لتنزّههم عن الأهواء النفسانيّة و الألواث المادّيّة ، فلا يتمّ الإخلاص في العبادة إلاّ من طريق الحبّ .
2 ـ تقواى دينى به وسيله يكى از اين سه امر دست مى دهد:
مى توانيد بگوييد كه خداوند سبحان با يكى از اين سه راه عبادت مى شود: ترس، اميد و محبّت. خداوند متعال مى فرمايد: «در آخرت عذابى سخت است و مغفرت و خشنودى خدا و زندگى دنيا كالاى فريبنده اى بيش نيست». بنا بر اين، شخص با ايمان بايد نسبت به ماهيت دنيا توجّه داشته باشد و بداند كه دنيا متاع فريبنده است، به سرابى در بيابان مى ماند كه انسان تشنه كام آن را آب مى پندارد، اما چون نزديكش مى رود چيزى نمى يابد. او نبايد دنيا را هدف كارهاى زندگى خود قرار دهد و بايد بداند كه در پس اين دنيا سرايى است كه سراى واپسين مى باشد و در آنجا به نتيجه اعمال خود مى رسد و اين نتيجه، يا عذابى سخت است كه در ازاى كارهاى زشت مى باشد و يا مغفرت خداوند است كه در قبال اعمال و كردارهاى نيك و شايسته مى باشد و بر اوست كه از آن عذاب بترسد و به آن مغفرت اميدوار باشد. و علاوه بر اين خشنودى خداوند نيز هست كه بايد انسان خشنودى او را بر خشنودى خودش مقدّم بدارد. البته مردم در ترجيح و انتخاب هر يك از اين سه راه متفاوتند. بعضى، كه اكثريت را هم تشكيل مى دهند، ترس بر آنها چيره است و هرچه بيشتر در وعده هاى عذاب خداوند به ستمكاران و نافرمانان و گنهكاران مى انديشند، بر ترس درونى آنها افزوده تر مى شود و بدن هايشان بيشتر به لرزه مى افتد و بدين ترتيب، از ترس عذاب خداوند به سمت عبادت او كشيده مى شوند.
بر بعضى ديگر حسّ طمع و اميد غلبه دارد و هرچه بيشتر به وعده هاى الهى و ثواب و درجاتى كه خداوند براى بندگان صالح خود آماده كرده مى انديشند اميد و طمعشان بيشتر مى شود و به طمع مغفرت و رحمت خداوند، در تقوا بيشتر مى كوشند و به اعمال صالح پايبندى بيشترى نشان مى دهند.
دسته سوم كه همان خدا شناسانند و عارف به مقام الهى هستند، خداوند را نه از ترس كيفر عبادت مى كنند و نه به طمع پاداش، بلكه او را مى پرستند چون شايسته عبادت و پرستش است. چون خدا را داراى اسماى حُسنى و صفات برينى كه شايسته شأن اوست شناخته اند و دانسته اند كه خداوند پروردگار و مالك سود ايشان و اراده و رضاى ايشان و مالك هر چيز ديگرى غير ايشان است و تنها اوست مدبّر امور و آنان بندگان خدا بيش نيستند، همين و بس. و بنده وظيفه اى ندارد جز اينكه خداوندگارش را بندگى كند و خشنودى و خواست او را بر خشنودى و خواست خود مقدّم دارد. از اين روست كه خدا را بندگى مى كنند و هر عملى را كه انجام مى دهند يا ترك مى كنند جز رضايت او را نمى طلبند، نه توجهى به عذاب دارند كه از ترس آن عبادت كنند، و نه التفات به پاداشى كه از سر اميد و طمع بدان پرستش كنند، گر چه از عذاب او مى ترسند و به رحمتش اميد دارند. اين سخن امير المؤمنين عليه السلام نيز اشاره به همين مطلب دارد آنجا كه مى فرمايد: «من تو را از ترس آتشت و به طمع بهشتت عبادت نمى كنم، بلكه تو را شايسته عبادت يافتم و از اين رو به عبادتت پرداختم».
اين عدّه از آنجايى كه تمام خواسته ها و تمايلات گوناگون خود را متوجّه جلب خشنودى پروردگارشان كرده اند و اعمال خود را يكسره وقف طلب هدفى، كه همان پروردگارشان باشد، ساخته اند، محبّت الهى در دل هايشان ظهور مى كند؛ چون اينان خدا را به همان نحوى شناخته اند كه او خود به آنان شناسانده است. و خودش را به نيكوترين اسماء ناميده و ذاتش را به هر صفت زيبايى وصف كرده است و انسان يكى از ويژگى هايش اين است كه مجذوب زيبايى مى شود، چه رسد به زيباى مطلق! مى فرمايد: «اين است خداوند، پروردگار شما، هيچ خدايى جز او نيست، آفريننده هر چيزى است، پس او را بپرستيد» و مى فرمايد: «خدايى كه خلقت هر چيزى را نيكو قرار داد». مى فرمايد كه آفرينش بر مدار حُسن و زيبايى مى چرخد و اين دو (آفرينش و زيبايى) به هم پيوسته اند و هر يك مصداق ديگرى است. در آيات فراوانى يادآور مى شود كه هر چه آفريده است، نشانه اى است بر وجود او و در آسمان ها و زمين براى هوشمندان نشانه هايى وجود دارد. بنا بر اين، در عالم هستى چيزى نيست كه بر خداوند متعال دلالت نداشته باشد و حكايت از جمال و جلال او نكند.
پس، اشياء و موجودات به لحاظ انواع آفرينش و زيبايى و حُسنى كه دارند، نشانگر جمال بيكران او هستند و او را بر حُسن فنا نا پذيرش حمد و ثنا مى گويند و به لحاظ انواع نقص و نيازى كه در آنها وجود دارد، نشانگر غناى مطلق او هستند و ساحت قدس و كبريا را تسبيح و تنزيه مى كنند، همچنان كه مى فرمايد: «و هيچ چيز نيست مگر اينكه او را تسبيح و ستايش مى كند».
پس، اين دسته از مردم در شناخت موجودات از همان راهى مى روند كه پروردگارشان به آنان نشان داده و آنها را به ايشان شناسانده است و آن راه اين است كه موجودات نشانه هاى او هستند و علاماتى از صفات جمال و جلال حق مى باشند و موجودات خودى و اصالت و استقلالى ندارند و تنها به منزله آينه هايى هستند كه با حسن و زيبايى خود حُسن و زيبايى بيكران ماوراى خود را متجلّى مى سازند و با فقر و نيازمنديشان، غناى مطلقى را كه احاطه شان كرده است نشان مى دهند و با خوارى و مسكنتى كه دارند عزّت و كبرياى ما فوق را بيان مى كنند. كسى كه با اين ديد به هستى نگاه كند، ديرى نمى پايد كه جانش مجذوب ساحت عزّت و عظمت مى شود و دلش از عشق و محبّت الهى لبريز مى گردد، به طورى كه خودش و همه چيز را از ياد مى برد و نقش خواهش ها و اميال نفسانى را از درون خود پاك مى سازد و دل خود را به قلبى سليم و پاك كه در آن جز خداوند نيست تبديل مى كند. خداوند متعال مى فرمايد: «و كسانى كه ايمان آوردند خدا را سخت تر دوست مى دارند».
به همين دليل است كه پويندگان اين راه (محبّت)، دو راه ديگر، يعنى راه عبادت از ترس و راه عبادت از سر اميد و طمع را خالى از شرك نمى بينند؛ زيرا كسى كه خدا را از ترس مى پرستد، در حقيقت براى دور كردن عذاب از خود به او متوسّل مى شود، همچنان كه آنكه به طمع ثواب و پاداش خداوند عبادتش مى كند، در واقع او را وسيله اى براى رسيدن به نعمت و كرامت قرار مى دهد و اگر مى توانست بدون عبادت خداوند به هدف خود برسد، خدا را نمى پرستيد و گِرد شناخت او نمى گشت. قبلاً از حضرت صادق عليه السلام نقل كرديم كه فرمود: «آيا دين جز محبّت است» و در حديثى ديگر مى فرمايد: «من خداوند را از روى عشق و محبّت به او عبادت مى كنم و اين مقام نهفته اى است كه جز دست پاكان به آن نرسد ......... ». علّت آنكه اهل حُبّ و عشق به خدا را پاكان خوانده و دانسته، اين است كه آنان از هواهاى نفسانى و آلايش هاى مادّى به دورند. بنا بر اين، اخلاص در عبادت جز از طريق محبّت كامل نمى شود.