433
ميزان الحكمه ج 13

الدِّين الحقّ هو الغالب علَى الدنيا بالآخرة:

العاقبة للتقوى ؛ فإنّ النوع الإنسانيّ بِالفطرة المودوعة فيه تطلب سعادته الحقيقيّة ، و هو استواؤه على عرش حياته الروحيّة و الجسميّة معا ، حياة اجتماعيّة بإعطاء نفسه حظّه من السلوك الدنيويّ و الاُخرويّ ، و قد عرفت أنّ هذا هو الإسلام و دين التوحيد .
و أمّا الانحرافات الواقعة في سير الإنسانيّة نحو غايته و في ارتقائه إلى أوج كماله فإنّما هو من جهة الخطأ في التطبيق لا من جهة بطلان حكم الفطرة . و الغاية التي يعقبها الصنع و الإيجاد لا بدّ أن تقع يوما معجّلاً أو على مهل ، قال تعالى : «فأقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفا فِطْرَةَ اللّهِ الّتي فَطَرَ النّاسَ علَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلكَ الدِّينُ القَيِّمُ و لكنّ أكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمونَ» يُريدُ أنّهم لا يعلمون ذلك علما تفصيليّا و إن علمَته فطرتهم إجمالاً، «إلى أن قال»: «لِيَكْفُـروا بِمـا آتَيْناهُـمْ فتَمَتَّعـوا فَسَـوْفَ تَعْلَمُونَ» « إلى أن قال » : «ظَهَرَ الفَسادُ في البَرِّ و البَحْرِ بِما كَسَبَتْ أيْدِي النّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الّذي عَمِلوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعونَ»۱ و قال تعالى : «فَسَوْفَ يَأتي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ و يُحِبُّونَهُ أذِلَّةٍ علَى المُؤمِنينَ أعِزَّةٍ علَى الكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللّهِ و لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»۲ ، و قال تعالى : «و لَقَدْ كَتَبْنا في الزَّبورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أنّ الأرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحونَ»۳ ، و قال تعالى : «و العاقِبَةُ لِلتَّقوى»۴ ، فهذه و أمثالها آيات تخبرنا أنّ الإسلام سيظهر ظهوره التامّ فيحكم على الدنيا قاطبة .
و لا تُصغ إلى قول من يقول : إنّ الإسلام و إن ظهر ظهورا ما و كانت أيّامه حلقة من سلسلة التاريخ فأثّرت أثرها العامّ في الحلقات التالية و اعتمدت عليها المدنيّة الحاضرة شاعرة بها أو غير شاعرة، لكن ظهوره التامّ أعني حكومة ما في فرضيّة الدين بجميع موادّها و صورها و غاياتها ممّا لا يقبله طبع النوع الإنسانيّ و لن يقبله أبدا ، و لم يقع عليه بهذه الصفة تجربة حتّى يوثق بصحّة وقوعه خارجا و حكومته علَى النوع تامّة .
و ذلك أنّك عرفت أنّ الإسلام بِالمعنَى الذي نبحث فيه غاية النوع الإنسانيّ و كماله الذي هو بغريزته متوجّه إليه شعر به تفصيلاً أ و لم يشعر ، و التجارب القطعيّة الحاصلة في أنواع المكوّنات يدلّ على أنّها متوجّهة إلى غايات مناسبة لوجوداتها يسوقها إليها نظام الخلقة ، و الإنسان غير مستثنىً من هذه الكلّيّة .
على أنّ شيئا من السنن و الطرائق الدائرة في الدنيا الجارية بين المجتمعات الإنسانيّة لم يَتّكِ في حدوثه و بقائه و حكومته على سبق تجربة قاطعة ؛ فهذه شرائع نوح و إبراهيم و موسى و عيسى ظهرت حينما ظهرت ثمّ جرت بين الناس ، و كذا ما أتى به برهما و بوذا و ماني و غيرهم ، و تلك سنن المدنيّة المادّية كالديموقراطيّة و الكمونيسم و غيرهما ، كلّ ذلك جرى في المجتمعات الإنسانيّة المختلفة بجرياناتها المختلفة من غير سبق تجربة .
و إنّما تحتاج السنن الاجتماعيّة في ظهورها و رسوخها في المجتمع إلى عزائم قاطعة و همم عالية من نفوس قويّة لا يأخذها في سبيل البلوغ إلى مآربها عيّ و لا نصب ، و لا تذعن بأنّ الدهر قد لا يسمح بِالمراد و المسعى قد يخيب . و لا فرق في ذلك بين الغايات و المآرب الرحمانيّة و الشيطانيّة . ۵

دين حقّ ، سرانجام جهان را فرا مى گيرد:

عاقبت از آنِ تقوا و پرهيزگارى است؛ زيرا نوع انسانى به موجب فطرتى كه در او به وديعه سپرده شده است، در پى تحصيل سعادت حقيقى خويشتن است و سعادت واقعى او در اين است كه زندگى جسم و جان او هر دو تأمين شود و از دنيا و آخرتش، هر دو، بهره مند گردد و دانستيم كه اين همان اسلام و آيين توحيد است.
و اما انحرافاتى كه در حركت انسان به سوى هدفش و صعود او به اوج كمالش پيش مى آيد اين در حقيقت ناشى از خطا و اشتباه در تطبيق است، نه اينكه حكم فطرت باطل باشد و هدفى كه دستگاه آفرينش دنبال مى كند دير يا زود به ناچار تحقّق پيدا خواهد كرد. خداوند متعال مى فرمايد: «پس روى خود را با گرايش تمام به حقّ، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغيير پذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى دانند». مقصود خداوند از ذيل آيه اين است كه مردم اين مطلب را به تفصيل نمى دانند، گر چه فطرت آنان اجمالاً از آن آگاه است. اين آيات ادامه پيدا مى كند، تا آنجا كه مى فرمايد: «بگذار تا به آنچه بدان ها عطا كرده ايم كفران ورزند، پس برخوردار شويد، زودا كه خواهيد دانست ......... به سبب آنچه دست هاى مردم فراهم كرده، فساد در خشكى و دريا نمودار شده است تا سزاى بعضى از آنچه را كه كرده اند به آنان بچشاند، باشد كه باز گردند». در جاى ديگر مى فرمايد: «به زودى خداوند مردمى را بياورد كه آنان را دوست دارد و آنان او را دوست مى دارند، در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر كافران قدرتمند، در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ سرزنشگرى نمى هراسند»، نيز مى فرمايد: «و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد» و مى فرمايد: «و فرجامِ [نيك] از آنِ پرهيزگارى است». اين آيات و نظاير آن به ما خبر مى دهند كه اسلام به زودى بر تمام جهان پيروز خواهد شد و بر سراسر عالم حكمروا خواهد گشت.
نبايد به اين گفته بعضى گوش داد كه مى گويند: گر چه اسلام خودى نشان داد و دوران آن حلقه اى از زنجيره تاريخ بود و تأثير كلّى خود را در حلقه هاى بعد گذاشت و تمدّن كنونى، دانسته يا ندانسته، متّكى بر همان تمدّنى شد كه اسلام آورد، اما ظهور كامل و تام آن يعنى حاكميت يافتن دين با تمام موادّ و صُوَر و اهداف آن، چيزى است كه طبيعت نوع انسان آن را نمى پذيرد و هرگز نخواهد پذيرفت و در اين باره تجربه اى هم به وقوع نپيوسته است تا اين ادعا را ثابت كند كه دين با تمام ابعادش مى تواند در خارج تحقق پيدا كند و بر نوع انسان حاكميت يابد.
اين حرف باطل و بى اساس است؛ زيرا اسلام به معنايى كه ما از آن بحث و گفت و گو مى كنيم، عبارت از همان هدف نهايى است كه اصولاً نوع انسان به سمت آن در حركت است و كمالى است كه آدمى به موجب غرايز خود، دانسته يا ندانسته، به سويش رهسپار مى باشد و تجربه هاى قطعى كه در انواع مختلف موجودات به عمل آمده، اين نتيجه را به دست مى دهد كه اصولاً نظام آفرينش هر نوعى از انواع موجودات را به سوى هدف و كمالى كه متناسب با اوست سوق مى دهد و انسان هم از اين قانونِ فراگير و عمومى بر كنار نيست.
علاوه بر اين، بسيارى از قوانين و آيين هايى كه در دنيا به ظهور پيوسته و امروزه در ميان جوامع بشرى رواج دارد، در پيدايش و بقا و حاكميت يافتن خود متّكى بر يك تجربه قطعى قبلى نبوده است. براى مثال، همين شريعت نوح و ابراهيم و موسى و عيسى، بدون هيچ تجربه قبلى ظهور كردند و در ميان مردم رايج شدند. همين طور آيين هايى كه بَرَهْما و بُودا و مانى و ديگران آوردند و نيز مسلك هاى مادّى امروزى، مانند دموكراسى و كمونيسم و غيره. همه اينها بدون اينكه يك سابقه تجربى داشته باشند در ميان جوامع مختلف بشرى ظهور كرده و به گونه هاى مختلف و متفاوت جريان پيدا كرده اند.
تنها چيزى كه براى پيدايش و ريشه دار شدن يك سنّت اجتماعى لازم است، همان عزم و اراده قاطع و همّت بلند مردان نيرومندى است كه در راه رسيدن به آرمان هاى خود هيچ رنج و خستگى به خود راه نمى دهند و هرگز زير بار اين باور نمى روند كه روزگار گاهى انسان را كامياب نمى كند و سعى و كوشش به جايى نمى رسد و در اين ميان هم تفاوتى ميان اهداف و آرمان هاى رحمانى و اغراض و مقاصد شيطانى وجود ندارد.

1.الروم : ۳۰ ـ ۴۱.

2.المائدة : ۵۴.

3.الأنبياء : ۱۰۵.

4.طه : ۱۳۲.

5.الميزان في تفسير القرآن : ۴/۱۳۱.


ميزان الحكمه ج 13
432

الحديث :

۲۲۴۶۷.الإمامُ عليٌّ عليه السلام :إن أتاكُمُ اللّهُ بعافِيَةٍ فاقبَلوا ، و إنِ ابْتُلِيتُم فاصبِروا ؛ فإنَّ العاقِبَةَ لِلمُتَّقينَ . ۱

۲۲۴۶۸.عنه عليه السلامـ في العِظَةِ بِالتَّقوى ـ: «و سِيقَ الّذِينَ اتَّقَوا رَبَّهُمْ إلَى الجَنَّةِ زُمَرا»۲ قَد اُمِنَ العَذابُ ، و انقَطعَ العِتابُ ، و زُحزِحوا عَنِ النّارِ ، و اطمَأنَّتْ بِهِمُ الدّارُ ، و رَضُوا المَثوى و القَرارَ ، الّذينَ كانَت أعمالُهُم في الدُّنيا زاكِيَةً ، و أعيُنُهُم باكِيَةً ، و كانَ لَيلُهُم في دُنياهُم نَهارا ، تَخَشُّعا و استِغفارا ، و كانَ نَهارُهُم لَيلاً ، تَوَحُّشا و انقِطاعا ، فجَعَلَ اللّهُ لَهُمُ الجَنَّةَ مَآبا ، و الجَزاءَ ثَوابا ، و كانُوا أحَقَّ بِها و أهلَها في مُلكٍ دائمٍ ، و نَعيمٍ قائمٍ . ۳

كلام في المرابطة في المجتمع الإسلامي :

قال العلاّمة الطّباطبائيّ رضوان اللّه عليه في الفصل الخامس عشر من كلام له في المُرابطة في المجتمع الإسلاميّ ما نَصّه :

حديث :

۲۲۴۶۷.امام على عليه السلام :اگر خداوند عافيتى به شما بخشيد آن را بپذيريد، و اگر دچار بلا و گرفتارى شديد شكيبايى ورزيد؛ زيرا عاقبت [نيك] از آنِ تقوا پيشگان است.

۲۲۴۶۸.امام على عليه السلامـ در اندرز دادن به تقوا ـفرمود : «آن كسانى كه از پروردگارشان پروا كردند گروه گروه به سوى بهشت رانده مى شوند»، در حالى كه از عذاب آسوده و از سرزنش رها گشته و از آتش دور شده اند و در سراى [بهشت ]آرام گرفته اند و به جايگاه و قرارگاه خود خشنودند. آنان كه اعمال و كردارشان در دنيا پاك است و چشمانشان گريان و شبِ دنيايشان به خاطر خشوع و استغفار كردن روز است و روزشان به سبب تنهايى و بريدن [از مردم] شب. خداوند بهشت را بازگشتگاه آنان و ثواب را پاداش ايشان قرار داد و آنان به بهشت سزاوارترند و اهل آن هستند و در مُلكى جاويدان و نعمتى پايدار به سر مى برند.

سخنى پيرامون روابط اجتماعى در اسلام :

علاّمه طباطبايى ـ رضوان اللّه عليه ـ در فصل پانزدهم از گفتارش درباره روابط اجتماعى در جامعه اسلامى، چنين مى نويسد:

1.نهج البلاغة : الخطبة ۹۸.

2.الزمر : ۷۳ .

3.نهج البلاغة : الخطبة ۱۹۰.

  • نام منبع :
    ميزان الحكمه ج 13
    سایر پدیدآورندگان :
    شيخي، حميد رضا
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    هفتم
تعداد بازدید : 416661
صفحه از 608
پرینت  ارسال به