درآمد:
رویكرد به علوم جدید انسانی، مانند جامعهشناسی و روانشناسی در عرصه مطالعات و تحقیقات اسلامی، بحث انگیز است. از یک سو، چه رابطههایی میان علوم انسانی جدید و علوم اسلامی برقرار می شود؟ از سوی دیگر، با چه شیوههایی می توان مطالعات میان
رشتهای را در این دو حوزه سامان داد؟ و این پژوهشها چگونه منجر به فهم تازهای از گزارههای دینی میشود؟
جنبه دیگری كه در این بررسیها حائز اهمیت است، راهكارهای مصون ماندن از آفاتی چون التقاط و تحریف مفاهیم دینی است.
صفحات «دیدگاه» در این شماره و در ادامه گفتگوی «محدّث» در شماره گذشته با حجة الاسلام والمسلمین ضمیری، به موضوع كار گروه جامعهشناسی و حدیث در پژوهشكده میپردازد و بر آن است تا در گفتگو با دو نفر از كارشناسان، نسبتهای روایات را با علوم اجتماعی واكاود و برای پرسشهای بالا، پاسخهای مناسبی بیابد.
سعه صدر علمی
گفتگو با حجة الاسلام والمسلمین دکتر ثقفی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی (تهران مرکز)، دکتری جامعهشناسی
به نظر حضرت عالى الگوى رابطه حديث و علوم اجتماعى چگونه است؟ و آيا اين دو مىتوانند ارتباطاتى از نظر علمى باهم داشته باشند و به چه صورتى؟
خوشوقت هستم كه اين مؤسسه، تحقيقاتى را در زمينه علوم اجتماعى به طور عام، در رابطه با يكى از منابع مهم فرهنگ اسلامى كه حديث است مطرح مىکند.
طبيعى است كه ما وقتى سخن از اين موضوع مىكنيم در واقع اين بحث زير عنوان رابطه علوم انسانى و علوم اجتماعى با دين مطرح مىشود. دينى كه ما در كشور با آن سر و كار داريم دين اسلام است كه دين جامعى است و در باب مسائل مختلف حيات انسانى، مانند اقتصاد، اجتماع، سياست، تربيت، فلسفه تاريخ، بحث و آيات و روايات دارد.
اگر این موضوع را در لا به لاى آيات قرآنى جستجو كنيم ـ با اين كه قرآن كتاب وحی است ـ میبینیم آيات زيادى هم در اين زمينه دارد، ولى به شکل مشروحتر و مفصلتر، اين مسائل را در دومين منبع معرفتى اسلام كه حديث، شامل مجموع قول و فعل و تقرير حضرت رسول(ص) و ائمه هدى است، داريم.
بنا بر اين، مجموعهای از گفتارهاى معصومان را در باب انسان و زيست اجتماعى انسان داريم كه شامل روابط اجتماعى، دوستى در اجتماع، سياست در اجتماع و روش زندگى انسان در اجتماع مىشود. مىدانيد كه در علوم اجتماعى يک ديدگاه وجود ندارد؛ مثلاً در جامعهشناسى بعضى جامعهشناسىها را فرع اقتصاد مىدانند؛ مانند ماركسيستها، بعضى جامعهشناسى را به عنوان یک موضوع مستقل تلقی میکنند؛ مانند ابن خلدون در اسلام و اميل دورکیم در کتاب « قواعد روش جامعهشناسى». البته در اين مورد از احاديث يا از آيات، بخصوص از آيات مىشود استفاده كرد و به كتاب «جامعه و تاريخ» شهيد مطهرى يا «سنّتهاى اجتماعى در قرآن» شهيد صدر (با ترجمههاى مختلف) اشاره كرد و در احاديث اين قسم مىشود خطبههای نهج البلاغه را مد نظر قرار داد.
ولى وراء اين ديدگاه، ديدگاه ديگرى در قلمرو جامعهشناسى و روششناسى جامعهشناسى وجود دارد كه علوم اجتماعى و جامعهشناسى را به رفتار اجتماعى انسان تفسير مىكنند؛ يعنى جنبه فرد را در نظر دارند که به هر حال براى خودش يک مكتبى است و مدارس مختلفى دارد و بیشتر جامعهشناسان عصر جدید اين گرایش را در نظر گرفتهاند.
اگر به آن مكتب نگاه كنيم، علوم حديث كه در خصوص رفتار انسان مسلمان، مطالبى دارد، قطعاً با علوم اجتماعى روابط تنگاتنگى خواهد داشت. قطعى است كه اين ديدگاه با عقلانيت اسلامى سازگارى دارد. اصولاً رفتار اجتماعى در انسان هم از اول، از عقلانيت انسان سرچشمه مىگيرد و عقلانيت انسانی در محيطهاى ما از عقلانيت دينى و اسلامى برخوردار است؛ لذا اين دو موضوع به نظر من با هم رابطههاى بسيار نزديكى دارد كه قابل مطالعه است و اين قدم مباركى است كه مؤسسه شما بر مىدارد.
آقاى دكتر! در مطالعه ميان رشتهای حديث و علوم اجتماعى، روشهاى علمى مختلفى را مىشود در پيش گرفت. يک روش اين است كه ما احاديث را از یک سو و علوم اجتماعى و گزارههاى جامعه شناختى را از سوی دیگر، به صورت تطبيقى با هم مقايسه كنيم و به نتايجى برسيم.
روش ديگر اين است كه ما به صورت استشهاد از احاديث وارد بشويم؛ مثلاً با گزارههاى علوم اجتماعى، به دنبال استشهاد از احاديث باشيم و ببينيم آيا روایات، آن گزارهها را تأييد يا رد مىكند.
روش ديگر هم اين است كه ما با سؤالات و موضوعات علمى كه در جامعهشناسى يا علوم اجتماعى هست، وارد مجموعه روايات بشويم و در واقع اين پاسخها را از احاديث كسب بكنيم نه از علوم اجتماعى. حالا الگوهاى ديگرى هم هست كه اتفاقاً در كتاب «مناسبات جامعهشناسی و حدیث» شما ملاحظه فرموديد.
من مىخواستم دقیقتر بپرسم كه به نظر شما ما بايد چه روشى را براى اين مطالعه ميان رشتهاى در پیش بگیریم و از نظر متُد علمى بايد چه كار كنيم!
به نظر من اين سؤال به ملاحظه علم جامعهشناسى يا علوم اجتماعى بر میگردد. طرح علوم اجتماعى در تمدن بشرى يک تاريخ باستانى دارد، ولو اين كه از دوران اوليه تمدن بشرى ما در قلمرو اديان هم اجتماع را مىبينيم (در اديان هندى، زرتشتى، يهود، اسلام) ولى اگر به صورت مدوّن و مضبوط و كلاسيک بخواهيم اين رشته را دنبال كنيم، به يونان باستان مىرسیم. نوشتههاى حكماى يونان، بخصوص حكيمان متأله آنها سقراط و افلاطون و ارسطو كه در عالم اسلامى هم ترجمه شده است، علوم اجتماعى و رشتههاى سياسى اجتماعى، گاهى تربيت سياسى و گاهى تربيت اجتماعى را به صورت مستقل مطرح كرده است.
بعدها در تاريخ بشرى اين رشته گسترش و رشد يافته كه امروز گاهی به صورت علم به معناى جديد آن مطرح است. گرچه اين يک نظريه است که هنوز علوم انسانى و علوم اجتماعى نتوانسته به طور کامل به آن روش علمىای كه علوم محض، مانند فيزيک، شيمى، زيستشناسى از آن برخوردار است دست یابد و لذا گرايشها، ديدگاههاى تربيتى و فلسفى در اين علوم دخالت دارد.
اما اين روش در قلمرو علوم انسانی، يک جاده رو به آینده و بازى است و نمىشود ما سير ترقى علوم را متوقف بكنيم؛ پس در عرصه علوم اجتماعى و جامعهشناسى، به جهت نو شدن زندگى، مسائل جديدى مطرح مىشود كه اصلاً در دنياى قديم وجود نداشته است؛ بخصوص در ارتباطات. ابزارهای ارتباطات در دوران اول، دست دادن و سلام عليكم بود، اما وسائل ارتباطات در عصر ما پس از تلگراف و تلفن، الان ماهواره و اينترنت است؛ بنا بر اين دنياى جديد، دنياى بسيار وسيعى است.
حال، آیا قلمرو حديث و قرآن، مانند علوم پيش مىرود؟ نه. علتش هم اين است كه اين احاديث از چهارده قرن قبل، از پيغمبر(ص) و ائمه هدى(ع) نقل شده؛ در حالى كه سیر علوم اجتماعى و جامعهشناسى هنوز ادامه دارد؛ بنا بر اين طبيعى است كه آنها محدود است. حتى گاهى سير علوم معناى حديث را توضيح مىدهد و علم، ذهن بشر را باز مىكند و معناى جديدى مىآيد كه اين را در عرصه قرآن، بطون قرآن مىناميم. روايتى از ابن عباس است كه «لا تفسروا القرآن الزمان يفسره» (این روایت در کتاب «الله و العقل» نوشته علامه محمد جواد مغنیه نقل شده است). ما نظير اين را در علوم طبيعى و علوم اجتماعى هم داريم و قطعاً حديث هم شامل آن مىشود.
بنا بر اين، روش تطبيقى روش خوب و معقولی است. در قرآن آمده است كه «سَنُريهِم آیاتنا فِىالاَفاقِ و فى اَنفُسِهِم حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ اَو لَم يَكفِ بِرَبِّكَ اَنَّهُ عَلى كُلِّ شَىءٍ شَهيد» اين يکی از آیات ملاحم است. سَنُريهِم یعنی در آينده نشان خواهيم داد.
آیات آفاقی، سير در طبيعت است. در آيات انفسى اگر نفس را نفس انسانها بدانيم، معنایش روابط اجتماعى میشود، ممكن است نفس را به معنای عام در علوم روانى و علوم روانكاوى بدانيم. بالاخره بستگى دارد كه ما خودمان الان آن انفسى را چگونه معنى كنيم. خود همين معنا هم براى ما از گسترش علوم به دست مىآيد، اما آيات، كلّى است و نمىگويد كه چه و چه! اين علم است كه پيشرفت پيدا مىكند و لى چون در قلمرو حديث، اخبار زيادى داريم كه از پیامبر و ائمه هدى صادر شده است، ما مىتوانيم از آنها در تحقیق علمی خود كمک بگيريم و آنها را اثبات كنيم. احاديث ما فقط شامل عرفانيات و قيامت يا ماوراء الطبيعه و متافيزيک نيست، بلكه در قلمرو رفتار انسانى، اجتماع انسانى، آسيبشناسى اجتماعى، روابط اجتماعى انسانى، مطالب زيادى دارد و اين دو موضوع گام به گام پيش مىروند و كمک يكديگر هستند، به طورى كه نظير اين را در علوم تربيتى داريم. علوم تربيتى، مانند علوم اجتماعى، علمی رو به گسترش است و مكاتب زيادى دارد. در این مورد نیز علماى ما از آن دوره اول آمدند و آن را با گزارههای اسلامی تطبيق كردند و به شکل مقايسهاى و مقارنهای پيش رفتند؛ مثلاً در موضوع روانشناسى اسلامى از كانال احاديث، دكتر حسينى از مشهد دو جلد كتاب تألیف کرده است. علاوه بر آن علماى مصر، روانشناسى غزالى را ترجمه كردهاند و کتاب «علم النفس اسلامى» را دكترى از عراق تألیف کرده است. اما مدرنترين و نزديکترين روشى كه مقبول علمای ما و جامعه شيعه و حوزه ما هم هست، روش مرحوم آقاى فلسفى است. ایشان شش جلد كتاب: «جوان از نظر عقل و احساسات»، «كودک»، «ميانسال» نوشتهاند که در آنها كاملاً علوم تربيتى را با احاديث تطبيق كردهاند؛ پس اين روشن در ميان علماى اسلامى ما يک جاده صاف است. اما در قلمرو علوم اجتماعى كتابهاى محدودى با این روش نوشته شده است؛ مانند «سنّتهاى اجتماعى در قرآن» از مرحوم آقای صدر. پس قلمروى كه شما مباشر آن هستيد كه منبع غنىای مانند حديث را مورد نظر قرار مىدهد، تازگی دارد و لذا ما به صورت تطبيقى وارد این بحث میشویم.
آیا میتوان الگوى مشخص و ثابتى براى بررسى حديث و علوم اجتماعی تبیین کرد؟
نه خیر. نمىشود ولى از همین روش نو، میتوان به عنوان یک پدیده اجتماعی استفاده كرد و آن را مطرح کرد. البته پيش گرفتن اين روش حديثى دو چيز ديگر را هم بر ما الزام مىدارد كه ممكن است همين قدم مباركى باشد که در این مؤسسه برداشته شده، آن دو چيست؟ آن اين است كه در قلمرو تدوين احاديث، يقيناً مىدانيم كه پيغمبر فرمود: «كَثُرَ عَلَى الكذابة» (ر.ک: «اربعین» شیخ بهایی) فرمود احاديث دروغ زياد و خرافات زيادى هم در لا به لاى كتابهاى حديثى وجود دارد؛ بنا بر اين خود همين مطالعه كه اين مؤسسه دنبال میکند سبب مىشود كه علماى ما با متُد حديثشناسى سراغ این احادیث بروند و قلمرو احاديث دروغ را از احاديث علمى، عقلانى، تربيتى، اجتماعى جدا كنند؛ لذا شما با اين كار در واقع دو سه كار را دنبال میکنید، اصلاً كار اجتماعى همين طور است. شما میآیید اول یک کار را شروع میکنید بعد همين كه پديده رشد پيدا مىكند، مىبينيد كه راهها و رويكردهاى مختلفى پديد مىآيد و در نتيجه به يک نتايج مثبت و مفيدى منجر مىشود. خلاصه میخواهیم رابطه علوم اجتماعی با حدیث را تحقیق کنیم نه این که یک علم کلام جامعهشناسی مطرح کنیم مانند فلسفه و مسائل عقلانی.
در خصوص فعاليت پژوهشىای كه در گروه حديث و علوم اجتماعى دار الحديث انجام مىشود نظرتان چيست؟
آن مقدارى كه من اطلاع دارم، اين يک كار علمى و اسلامی خوبى است. اساساً عقلا گفتهاند كه در اجتماع، كار را از جاى كوچک شروع كنيد. اين ذهنيت بخصوص در شرق كه عمدتاً با فلسفه و كلّى گرايى سر و كار داريم، هميشه كارها را خيلى بلند پروازانه پيشبینی میکنیم و میخواهیم، عالم را اصلاح كنيم و در فلک، طرح نو بیندازیم، وجود دارد. اما اين يک خيال آرمان بشرى است، ما بشر عادى هستيم. بلى پيغمبران و رسولان خدايى يا نوابغى ممكن است اين حرفها را گفته باشند. به علاوه، تغيير جهان و دنيا هم اغلب به دست پيغمبران و فيلسوفان نبوده و جنگجويان و پهلوانان و قهرمانان خيلى بيشتر از فيلسوفان و پيغمبران به اين نحوه جامعهها را عوض کردهاند.
بنابر اين، اين كه ما ادعای چيزى بسيار بزرگ، مانند تأسيس مكتب و امثال اينها را داشته باشیم تقریباً ناپخته است.
بنا بر اين، كار را از جاهاى كوچك بايد شروع كرد. الان در قلمرو علوم اجتماعى مسائلی مطرح است که خوشبختانه همان مسائل در قلمرو حديث هم به فراوانى وجود دارد که میتوانیم به عنوان موضوعهاى معين و فيكس و قابل مطالعه تطبيقى از آنها شروع كنيم. يكى از آنها قشر بندى اجتماعى و طبقات اجتماعى است. احاديث، طبقات جامعه را به شکلهای مختلف تقسيم مىكند: مؤمن و كافر، شديد الايمان و ضعيف الايمان، آدم يکرو و دو رو. اينها طبقات تيپشناسى اجتماعى است. اين موضوع در علوم اجتماعى، موضوع تحقيق است، محقق همان را موضوع مىگيرد و از طريق احاديث، تقسيمبندى مىكند.
موضوع دومى كه خيلى عالى است، آسيبشناسى اجتماعى (Social pathology) است و اين آسيبشناسى اجتماعى، در واقع، بحث انحرافات اجتماعى و امر به معروف و نهى از منكر است. در این موضوع، مواردی چون طلاق، تورم، بدبينى، جنگ، اعتياد و مسائل دیگر است که در جامعهشناسى امروز مطرح است و در علوم حديث به صورت فراوانى مطرح است و درباره آن، كار زيادی نشده است.
موضوع سوم، ارتباطات است؛ با مسائلی چون دوستى، به همه انسانها حسن ظن داشتن و... .
بحث ديگر، امور تعاون و همكارى است. بحثهایی مانند حسبه در اسلام. مىخواهم بگويم كه موضوعات جزئى زيادى در قلمرو علوم اجتماعى داريم كه احاديث فراوانی نیز در قبال آنها وجود دارد.
اين گروه کتابی به نام «مناسبات جامعه شناسى و حدیث» منتشر كرده است. نظرتان در خصوص آن كتاب چيست؟
من فكر مىكنم آن کتاب، يک قدم اول در طرح این موضوع بود كه قدم مباركى بود. ابتكار و حسن اين قدم اين بود كه کاری فرا جناحى، فرا علمى، فرا حوزهاى بود. نه معلومات اسلامى منحصر به روحانیان است و نه تنها روحانيان هستند كه به اين مسائل اهميت مىدهند. در جهان اسلام و در ايران ما همه دانشمندان كه همگی مسلمان هستند، مطالعات دارند، اما همه لباسشان، عبا و عمامه نيست. اما آنها هم مسلمان هستند، نماز مىخوانند، درد دين دارند، درد كشور اسلامى و اعتلاى تمدن اسلامى دارند. اين كتاب، اولين كتابى بود كه به سراغ همه دانشمندان در اين زمينه رفت و طبيعى است كه در هر موضوعى اختلاف نظر است. به فرموده پیامبر(ص): «اختلاف امتى رحمه». يكى قبول مىكند يكى رد مىكند، يكى بينا بين قبول مىكند و خود طرح اين مسائل كه هر دانشمندى يک اظهار نظر مىكند، مفيد است من فكر مىكنم اين روش را دنبال كنند و از آنجا که شبیه این تفکر در سایر کشورهای اسلامی و مؤسسات آنها در پاكستان، مالزى، مصر و حتی در آمريكا و مؤسسات لندن كه مسلمانها هستند، مطرح است اين را در سطح جهانى در يک سؤال بين المللى فرهنگ و تمدن اسلامى مطرح کنند و در طولانی مدت، نظريات عالمان اسلامى گرفته شود. اى بسا به نتايج بسيار مفيدى برخورد کنند. چون عالم اسلامى منحصر به مسلمانان نيست، يك دنياى ديگرى بنام مستشرقان وجود دارد و اين مستشرقان حدود هفت قرن است در فرانسه، آلمان، آمریکا، روسیه، کار علمی میکنند. اصلاً تاريخ قرآن، آن مقدارى كه فرضاً در ميان مستشرقان مطرح شده است در ميان خود ما مطرح نشده است! لذا «المعجم المفهرس لالفاظ الاحاديث النبويه» را در هفت جلد، مستشرقان فرانسوى مىنويسند. مىبينید كه موضوعات جديد و روش جديد را، خود ما مسلمانها با اين همه اراده و با اين همه جوش زدن و احساس دينى هم كه داريم نداشتيم. بنا بر اين چشم خود را به راهها و متدهاى دنياى ديگر بستن، از تعصب است و تعصب، از خامى است و در عالم علم، به درد نمىخورد. آنها راه را قبل از ما رفتهاند، كتابهايشان را نوشتهاند، ما آنها را ترجمه مىكنيم. من معتقد هستم به سراغ هر كسى كه در اين موضوع با هر گرايشى در اين كشور حضور دارد، منهاى آن گرایش سياسى، به قول امام(ره) فرمود فرا جناحى، برويد مطالب نو و دانشمندان مهمى کشف میشود. آن وقت مىبينيد كه خداوند نعمتهاى زيادى را مىرساند و الَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا.
از شما بسیار تشکر میکنم اگر مایلید نكته ديگرى در خصوص اين بحث بفرمایید.
به نظر من میرسد اين فرصت خوبى است كه در پناه و پرتو حكومت اسلامى، حوزه علميه قم اين مراکز پژوهشی و آموزشی را به وجود آورده است. اما ما بايد توجه داشته باشيم، اگر بخواهيم مقایسه بكنيم، نیازمند شرایط زمان حضرت صادق(ع) هستيم. همچنان كه در زمان حضرت صادق(ع) و حضرت باقر(ع)، فرهنگ اسلامى با فرهنگهاى ملتهاى ديگر برخورد داشت و نتيجتاً مكتب حضرت صادق(ع) در قلمروهاى مختلف، كارآيى پيدا كرد. ائمه ما، با سعه صدر با مادّیها مباحثه میکردند. این مکتب، جابر بن حيان، پدر علم شيمى را تربيت كرد يا در زمان حضرت رضا(ع) در دوره مأمون ایشان با اديان با آن سعه صدر برخورد كرد. البته اين زمان با آن زمان از نظر گسترش تمدن اسلامى تفاوت دارد؛ بنا بر اين، ما بايد با سعه صدر و آغوش باز و نبود پيشداورى به قلمروهای جديد برویم. آن وقت مىتوانيم از علوم و منابع معرفتى اسلام كه احاديث پيغمبر از جمله آنها است، بصورت گسترده و با استفاده از روشها و علوم ديگران استفاده كنيم و بهره بگيريم. اگر بخواهيم علم پيش برود باید آن روشى را در پیش بگیریم كه علماى ما رحمة الله عليهم در حوزه علميه ما در درسهاى خود با روش آزاد داشتند. در روش آزاد هم استاد سخن مىگويد و هم شاگرد، منتها حوزهها این روش را فقط در فقه استفاده میکنند و حوزه علمیه قبل از دانشگاه در دنيا این روش را در پیش گرفته است و آن را هم از حضرت صادق(ع) گرفته است. اصلاً علم در پرتو آزادى پيش مىرود نه اين كه شما يك پيش فرض قبلى داشته باشيد، بعد هم آن يک جناحگيرى خاصى بشود که هر كس با من است، حق همان است و هر كس با من نيست، حق نیست. لذا اگر اين مؤسسه با آن گستردگى تسامح اسلامى و روح علمى آزاد كه در زمان حضرت صادق(ع) بوده و علماى اسلام ما داشتند فعالیت کند، امکان گسترش فرهنگ شيعه به آن نحو وجود دارد.
|