5
مجله محدث شماره یازدهم


table






style="BORDER-RIGHT: 1px solid; BORDER-TOP: 1px solid; BORDER-LEFT: 1px solid; BORDER-BOTTOM: 1px solid"
borderColor=#dae6e7>




style="BORDER-RIGHT: 1px solid; BORDER-TOP: 1px solid; BORDER-LEFT: 1px solid; BORDER-BOTTOM: 1px solid"
borderColor=#aaaaaa
background=//uploads/IMAGES/mohaddeth/te.jpg>




نامه وارده
گام نخست، تعیین سنّت جامعه‌شناختی است محمدصادق اسفندیاری


style="MARGIN-TOP: 0px; MARGIN-BOTTOM: 0px; LINE-HEIGHT: 15px"> 


cellPadding=0 width="100%" border=1>






 
به
نظر می‌رسد رابطه حدیث و علوم اجتماعی بدیهی است و پیدا كردن این
رابطه‌ها چندان كار دشواری نباشد، اما چیزی كه جای سؤال دارد این است
كه این رابطه از چه كیفیتی برخوردار است یا ما چه رابطه‌هایی را
می‌توانیم در این بحث پیدا كنیم و یكی هم این كه اصلاً الگوی تحقیق در
این میان‌رشته (حدیث و علوم اجتماعی یا حدیث و جامعه شناسی) چیست؟



 وقتی
ما از رابطه حدیث و جامعه‌شناسی صحبت می‌كنیم، اولین نكته‌ای كه باید
مد نظر داشته باشیم این است كه ما جامعه‌شناسی نداریم، بلکه
جامعه‌شناسی‌ها داریم؛ یعنی سنّت‌های جامعه‌شناختی؛ پس ممكن است چیزی
كه برای یک سنّت جامعه‌شناختی بدیهی است و آن را موضوع تحقیقش می‌داند
و از پیش فرض‌های مسلّم آن حوزه است، برای سنّت دیگری در جامعه‌شناسی
اصلاً  گزاره علمی نباشد و آن را جزء جامعه‌شناسی تلقی نكند و گمان
بكند که مثلاً مشتی مهملات فلسفی است؛ بنابراین جامعه‌شناسی به این
معنی نیست كه گمان کنیم یک سری گزاره‌هایی هست و شما می‌توانید اینها
را به عنوان مثال در ده جلد، پشت سر هم ردیف كنید و بعد بگویید كه
اینها جامعه‌شناسی است. در ایران یكی از این كارها، كاری بود كه برخی
علم‌گرایان در باب رابطه علم و دین انجام دادند. برای مثال احادیثی را
(امروزه هم انجام می‌شود) می‌یابند كه توصیه‌های بهداشتی برای زندگی
است و بعد نشان می‌دهند كه اینها مبنای علمی دارد؛ برای نمونه نهی از،
شانه كردن موی سر در حمام را در احادیث پیدا می‌كنند و بعد این را در
علوم هم پیدا می‌كنند كه چنین چیزی درست نیست؛ به دلیل این كه ممكن است
موی سر را ضعیف بكند یا باعث ریزش موی سر باشد. این سنخ رابطه‌ای كه
بین گزاره‌های علمی و احادیث ما صورت می‌گیرد، بر این مبنا است كه ما
در علم یک سری گزاره‌های مسلّم داریم که همگی صادق است و می‌توانیم
آنها را مانند یک سری داده (
data)‌ها،


جمع‌آوری كنیم. بعد می‌آییم بر اساس این گزاره‌های صادق و عینی، در
احادیث هم دنبال چیزهایی می‌گردیم كه مؤید آن گزاره‌های عینی باشد. اما
در جامعه‌شناسی چنین چیزی نداریم؛ یعنی چیزی كه در یک سنّت
جامعه‌شناختی بدیهی تلقی می‌شود یا جزء پیش فرض‌های بنیادی آن است، در
سنّت دیگر، مقبول نیست. به همین دلیل، بر فرض كه این رابطه شدنی و ممكن
و مطلوب باشد، باید ببینیم با كدام سنّت جامعه‌شناختی طرف هستیم؛ یعنی
تكلیف خودمان را روشن كنیم كه در دل چه سنّت جامعه‌شناختی می‌خواهیم
كار كنم. در دل سنّت ساختار گرایی، كارکرد گرایی، كارکردگرایی ساختاری،
کنش متقابل نمادین، پدیدار شناختی. آن سنّت‌ها را باید روشن بكنیم و با
آن سنّت‌ها حركتمان را شروع بكنیم.


 




 اگر بخواهیم امكان‌سنجی و فرض كنیم كه رابطه حدیث و علوم
اجتماعی به نحوی برقرار است، شما فكر می‌كنید كدام یک از سنّت‌های
جامعه شناختی از این قابلیت برخوردار است و شیوه علمی این پژوهش، چگونه
است؟



 در
بسیاری موارد می‌بینیم که ابتدا، در یک مؤسسه و نهاد علمی در ایران،
واحدی تأسیس می‌شود و بعد در جستجوی آن برمی‌آیند كه در آن واحد چه
بكنند، از چه روشی استفاده كنند، چه نگرش‌ها و پیش فرض‌هایی داشته
باشند و با چه سنّتی شروع به كار كنند خاطره‌ای بگویم: یک سال در تهران
از خیابان امیر آباد تا میدان انقلاب آمدند یک مسیر دوچرخه ایجاد کردند
که مخصوص دوچرخه‌ سوارها بود. بعد از یک سال و با هزینه‌های بسیار، آن
خط را جمع كردند، چون دوچرخه سواری وجود نداشت. یعنی ابتدا مسیر ویژه
را درست كردند و بعد به این فكر افتادند كه حالا دوچرخه سوار پیدا
بكنیم. پس این، پاسخ به نیاز نبوده است. در خیلی از كشورها به دلیل این
كه تعداد دوچرخه‌سوارها فراوان است و ممكن است تصادف بكنند، یک خط ویژه
برایشان درست می‌كنند.




اگر بخواهم نظر شخصی خود را عرض کنم، من این جریان را به اعتباری قبول
دارم و به اعتبار دیگرند. این جریان جریانِ خوبی است، به شرط این كه ما
نخواهیم دین را دنباله‌روی جامعه‌شناسی كنیم. این مطلوب نیست که ما در
فلان سنّت جامعه‌شناختی کار کنیم که به دستاوردهایی رسیده و بعد نشان
بدهیم كه احادیث ما هم در 1400 سال پیش، چنین چیزهایی را به طور ضمنی
یا تلویحی تأیید كرد‌ه‌اند. این كار، تأیید گزاره‌های یک سنّت جامعه
شناختی، از طریق استشهاد به احادیث و در واقع، پیروی و تابعیت احادیث
از جامعه‌شناسی است. ما باید این رابطه را برعكس بكنیم؛ یعنی از دل آن
سنّتی كه در جامعه‌شناسی هستیم، باید به احادیث نگاه كنیم و بعد در پی
یافتن این باشیم كه برای مثال چرا فلان حدیث صادر شده یا چرا فلان حدیث
وجود دارد، این حدیث در چه شرایطی گفته شده، این حدیث یا مجمع الاحادیث
چه تأثیری در فلان مقطع زمانی داشته، چه تأثیرات اجتماعی ایجاد كرده و
در چه فضایی گفته شده و در دل چه گفتمانی بوده، یا چه گفتمان‌هایی از
این مجموعه احادیث استفاده كردند. پس از سنّت جامعه‌شناختی‌ای كه در
درون آن هستیم، استفاده می‌كنیم و به مجموعه احادیث خودمان نگاه
‌می‌كنیم.


 




 روش‌های مختلفی در بررسی رابطه این دو مقوله، می‌توان فرض
کرد. یکی، روش تطبیقی است. گزاره‌های جامعه ‌شناختی را در یک سمت قرار
بدهند و احادیث اجتماعی را در یک سمت و این دو تا را به شكل تطبیقی با
هم مقایسه كنند و ببینند به چه نتایجی می‌رسند، روش دیگر، همان بحث
استشهاد است که ببینیم احادیث ما كدام بخش از گزاره‌های جامعه شناختی
را تأیید یا رد می‌كند. روش دیگر این كه جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی را
به عنوان یک مجموعه سؤالات تصور کنیم و بعد، با آن سؤالات به سراغ
احادیث اجتماعی برویم. اگر فلان مكتب در علوم اجتماعی در خصوص یک آسیب
اجتماعی مثل اعتیاد یا طلاق نظر داده و طرح مسئله کرده، بررسی کنیم که
آموزه‌های دینی احیاناً چه نظری راجع به این بحث دارد؛ یعنی در حقیقت
تركیبی در پژوهش و روش علمی‌مان انجام می‌دهیم و سؤالات را از
جامعه‌شناسی می‌گیریم ولی لزوماً پژوهش را ختم به پاسخ‌های
جامعه‌شناختی نمی‌كنیم و با روش‌های آماری یا آزمون و خطایی كه در
جامعه‌شناسی وجود دارد لزوماً این كارها را انجام نمی‌دهیم. حتی ممكن
است پاسخ‌هایی به دست بیاوریم كه توجیه علمی هم نداشته باشد و به عنوان
یک پاسخ وحیانی و فرا بشری مطرح بشود، اما نقطه عزیمت پژوهشمان علم
جامعه‌شناسی است. نظرتان چیست؟ فكر می‌كنید كدام شیوه موفق‌تر است؟



 این
كه ما از درون چه سنّتی می‌توانیم به مجموعه احادیثمان نگاه كنیم،
اهمیت دارد. شاید گمان ‌كنید كه ما می‌توانیم یک واحد جامعه‌شناسی و
حدیث داشته باشیم و با همه گونه روشی فعالیت کنیم. یک بار از دل این
مكتب نگاه كنیم و یک بار از دل آن مكتب نگاه كنیم. این اتفاق متأسفانه
در خیلی از نهادهای علمی ما هم هست كه مثلاً یكی از اساتید یک بار از
دریچه کارکردگرایی به مسئله نگاه می‌كند، دفعه بعد كه دارد می‌نویسد از
نگاه تضاد نگاه می‌كند. مكاتب و سنّت‌ها،  مثل لباس نیست كه ما عوض
بكنیم و یک روز کارکردگرا باشیم و یک روز تضادگرا. وقتی من در یک
برنامه پژوهشی قرار دارم، یک سری چیزها برای من چیزهای مسلّمی است و
نمی‌خواهم از آنها عدول كنم و از سنّت و مكتب نظری دیگری در جامعه وارد
بشوم. پاسخ پرسش شما بستگی دارد به این كه پژوهشگرانی كه اینجا كار
می‌كنند با چه سنّت نظری و برنامه پژوهشی دارند با احادیث مواجه
می‌شوند. اما من ترجیح می‌دهم پرسش‌های مربوط به زندگی روزمره و آنچه
در سنّت‌های پدیدارشناختی، کنش متقابل نمادین، جامعه‌شناسی‌
اگزیستانسیالیستی یا گرایش‌های پست مدرن را از احادیث بجویم. زیرا گمان
می‌كنم احادیث، برای بهتر كردن زندگی روزمره ما آدمیان، روابط ما با
یكدیگر و رابطه ما با خودمان، با اطرافیانمان، بیان شده و هدف دین،
اعتلای این امور است. من فقط و فقط «پرسش‌هایم» را از این سنّت می‌گیرم
و با آن پرسش‌ها با احادیث مواجه می‌شوم و هرگز در صدد تأیید فلان
نظریه در فلان سنّت یا یافتن شاهدهایی برای این نظریه در دل احادیث
نیستم. در پی این نیستم كه بگویم این چیزهایی كه امروز گفته شده 1400
سال پیش گفته شده است. من صرفاً پرسش‌هایم را از آنجا می‌گیرم، اما
وقتی مواجه می‌شوم اصلاً هیچ لزومی نمی‌بینم كه از روش‌های
جامعه‌شناختی استفاده كنم یا برای مثال از اصول مسلّم و جا افتاده‌ای
كه در فلان جامعه‌شناسی یا فلان سنّت هست، استفاده كنم. هدفم این است
كه نظامی از مجموعه احادیث در اینجا ترسیم كنم كه مقصود نهایی‌اش رسیدن
به این باشد كه رابطه‌های مورد نیاز زندگی روز مره‌مان با یكدیگر و با
خودمان را بهتر كنیم.


 



 نظرتان
در خصوص کتاب «مناسبات جامعه‌شناسی و حدیث» چیست؟



 از
این جهت که در فضای حوزویان چنین حركت‌هایی ایجاد می‌شود و حاکی از
توجه و عنایت آنان به علوم جدید است، حركت خوبی است و نشان می‌دهد كه
مسائلی دارند، با چالش‌هایی مواجه شد‌ه‌اند، دغدغه‌هایی دارند، گویی
تعارض‌ها و تناقض‌هایی دیده‌اند، یا این كه حتی خودشان تضاد را در علوم
جدید دید‌ه‌اند و حالا می‌خواهند در پی پاسخی به این علوم باشند. از
این جهات، حركت خوبی است اما این حركت، آفتی هم دارد و آن این که منجر
به این شود كه از آن طرف بام بیفتیم؛ یعنی ما ممكن است با دغدغه کاملاً
كلامی وارد این مسئله بشویم و بخواهیم كه از دین، جانبداری و طرفداری
بكنیم، ولی چنان پیش برویم كه اصلاً دین را فراموش ‌كنیم و بعد از مدتی
که از این ماجرا می‌گذرد، می‌بینیم تمام كسانی كه كار می‌كردند، اصلاً
دنیای حدیث را فراموش كردند و دارند پرسش‌های جامعه‌شناختی را از دل
سنّت‌های جامعه‌شناختی پاسخ می‌دهند؛ كما این كه خیلی جاها این اتفاق
هم افتاده، یعنی افرادی از دل سنّت‌های دینی با فلسفه رو به رو شدند،
بعد از مدتی دین را فراموش كردند و دارند مثل دیگر فیلسوفان، جواب به
فلسفه می‌دهند. چیزی كه به عنوان یک توصیه می‌توانم بگویم این است كه
ما اصلاً از چیزی كه در درون آن هستیم غافل نشویم، یعنی اولاً اگر
متكلم هستیم به عنوان یک متكلم باقی بمانیم.




آخرین نکته‌ای که می‌خواهم عرض کنم این است که در گذشته چون مسلمانان
بیشتر فردگرا بوده‌اند، با همین نگرش با احادیث مواجه می‌شدند.
پاسخ‌های فردی و تکلیف‌های شخصی خویش را از احادیث جستجو می‌کردند. لذا
واحد جامعه‌شناسی و حدیث در این مؤسسه می‌تواند جبران مافات کند و با
نگرش اجتماعی و پرسش‌های جامعه‌شناختی به احادیث بنگرد و مسائلی را
انتزاع کند که در گذشته مغفول بوده است. از این رو تأسیس این واحد
مغتنم است و سودمند.



مجله محدث شماره یازدهم
4


table






style="BORDER-RIGHT: 1px solid; BORDER-TOP: 1px solid; BORDER-LEFT: 1px solid; BORDER-BOTTOM: 1px solid"
borderColor=#dae6e7>




style="BORDER-RIGHT: 1px solid; BORDER-TOP: 1px solid; BORDER-LEFT: 1px solid; BORDER-BOTTOM: 1px solid"
borderColor=#aaaaaa
background=//uploads/IMAGES/mohaddeth/te.jpg>




ديدگاه


style="MARGIN-TOP: 0px; MARGIN-BOTTOM: 0px; LINE-HEIGHT: 15px"> 


cellPadding=0 width="100%" border=1>





درآمد:




رویكرد به علوم جدید انسانی، مانند جامعه‌شناسی و روان‌شناسی در عرصه
مطالعات و تحقیقات اسلامی، بحث انگیز است. از یک سو، چه رابطه‌هایی
میان علوم انسانی جدید و علوم اسلامی برقرار می شود؟ از سوی دیگر، با
چه شیوه‌هایی می توان مطالعات میان




رشته‌ای را در این دو حوزه سامان داد؟ و این پژوهش‌ها چگونه منجر به
فهم تازه‌ای از گزاره‌های دینی می‌شود؟




جنبه دیگری كه در این بررسی‌ها حائز اهمیت است، راه‌كارهای مصون ماندن
از آفاتی چون التقاط و تحریف مفاهیم دینی است.




صفحات «دیدگاه» در این شماره و در ادامه گفتگوی «محدّث» در شماره گذشته
با حجة الاسلام والمسلمین ضمیری، به موضوع كار گروه جامعه‌شناسی و حدیث
در پژوهشكده می‌پردازد و بر آن است تا در گفتگو با دو نفر از
كارشناسان، نسبت‌های روایات را با علوم اجتماعی واكاود و برای پرسش‌های
بالا، پاسخ‌های مناسبی بیابد.


 




سعه صدر علمی




گفتگو با حجة الاسلام والمسلمین دکتر ثقفی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد
اسلامی (تهران مرکز)، دکتری جامعه‌شناسی



 




  به نظر حضرت عالى الگوى رابطه حديث و علوم
اجتماعى چگونه است؟ و آيا اين دو مى‏توانند ارتباطاتى از نظر علمى باهم
داشته باشند و به چه صورتى؟



  خوشوقت هستم كه اين مؤسسه، تحقيقاتى را در
زمينه علوم اجتماعى به طور عام، در رابطه با يكى از منابع مهم فرهنگ
اسلامى كه حديث است مطرح مى‏‌کند.



 طبيعى است كه ما وقتى سخن از اين موضوع مى‏كنيم
در واقع اين بحث زير عنوان رابطه علوم انسانى و علوم اجتماعى با دين
مطرح مى‏شود. دينى كه ما در كشور با آن سر و كار داريم دين اسلام است
كه دين جامعى است و در باب مسائل مختلف حيات انسانى، مانند اقتصاد،
اجتماع، سياست، تربيت، فلسفه تاريخ، بحث و آيات و روايات دارد.




اگر این موضوع را در لا به لاى آيات قرآنى جستجو كنيم ـ با اين كه قرآن
كتاب وحی است ـ می‌بینیم آيات زيادى هم در اين زمينه دارد، ولى به شکل
مشروح‏تر و مفصل‏تر، اين مسائل را در دومين منبع معرفتى اسلام كه حديث،
شامل مجموع قول و فعل و تقرير حضرت رسول(ص) و ائمه هدى است، داريم.



 بنا بر اين، مجموعه‌ای از گفتارهاى معصومان را
در باب انسان و زيست اجتماعى انسان داريم كه شامل روابط اجتماعى، دوستى
در اجتماع، سياست در اجتماع و روش زندگى انسان در اجتماع مى‏شود.
 مى‏دانيد كه در علوم اجتماعى يک ديدگاه وجود ندارد؛ مثلاً در
جامعه‏شناسى بعضى جامعه‏شناسى‏ها را فرع اقتصاد مى‏دانند؛ مانند
ماركسيست‏ها، بعضى جامعه‏شناسى را به عنوان یک موضوع مستقل تلقی
می‌کنند؛ مانند ابن خلدون در اسلام و اميل دورکیم در کتاب « قواعد روش
جامعه‏شناسى». البته در اين مورد از احاديث يا از آيات، بخصوص از آيات
مى‏شود استفاده كرد و به كتاب «جامعه و تاريخ» شهيد مطهرى يا «سنّت‏هاى
اجتماعى در قرآن» شهيد صدر (با ترجمه‏هاى مختلف) اشاره كرد و در احاديث
اين قسم مى‏شود خطبه‌های نهج البلاغه را مد نظر قرار داد.



 ولى وراء اين ديدگاه، ديدگاه ديگرى در قلمرو
جامعه‏شناسى و روش‏شناسى جامعه‏شناسى وجود دارد كه علوم اجتماعى و
جامعه‏شناسى را به رفتار اجتماعى انسان تفسير مى‏كنند؛ يعنى جنبه فرد
را در نظر دارند که به هر حال براى خودش يک مكتبى است و مدارس مختلفى
دارد و بیشتر جامعه‌شناسان عصر جدید اين گرایش را در نظر گرفته‏اند.




اگر به آن مكتب نگاه كنيم، علوم حديث كه در خصوص رفتار انسان مسلمان،
مطالبى دارد، قطعاً با علوم اجتماعى روابط تنگاتنگى خواهد داشت. قطعى
است كه اين ديدگاه با عقلانيت اسلامى سازگارى دارد. اصولاً رفتار
اجتماعى در انسان هم از اول، از عقلانيت انسان سرچشمه مى‏گيرد و
عقلانيت انسانی در محيط‌هاى ما از عقلانيت دينى و اسلامى برخوردار است؛
لذا اين دو موضوع به نظر من با هم رابطه‏هاى بسيار نزديكى دارد كه قابل
مطالعه است و اين قدم مباركى است كه مؤسسه شما بر مى‏دارد.



 




  آقاى دكتر! در مطالعه ميان رشته‏ای حديث و
علوم اجتماعى، روش‏هاى علمى مختلفى را مى‏شود در پيش گرفت. يک روش اين
است كه ما احاديث را از یک سو و علوم اجتماعى و گزاره‏هاى جامعه شناختى
را از سوی دیگر، به صورت تطبيقى با هم مقايسه كنيم و به نتايجى برسيم.




روش ديگر اين است كه ما به صورت استشهاد از احاديث وارد بشويم؛ مثلاً
با گزاره‏هاى علوم اجتماعى، به دنبال استشهاد از احاديث باشيم و ببينيم
آيا روایات، آن گزاره‌ها را تأييد يا رد مى‏كند.




روش ديگر هم اين است كه ما با سؤالات و موضوعات علمى كه در جامعه‏شناسى
يا علوم اجتماعى هست، وارد مجموعه روايات بشويم و در واقع اين پاسخ‏ها
را از احاديث كسب بكنيم نه از علوم اجتماعى. حالا الگو‏هاى ديگرى هم
هست كه اتفاقاً در كتاب «مناسبات جامعه‌شناسی و حدیث» شما ملاحظه
فرموديد.




من مى‏خواستم دقیق‌تر بپرسم كه به نظر شما ما بايد چه روشى را براى اين
مطالعه ميان رشته‏اى در پیش بگیریم و از نظر متُد علمى بايد چه كار
كنيم!




 به نظر من اين سؤال به ملاحظه علم جامعه‏شناسى يا علوم اجتماعى بر
می‌گردد. طرح علوم اجتماعى در تمدن بشرى يک تاريخ باستانى دارد، ولو
اين كه از دوران اوليه تمدن بشرى ما در قلمرو اديان هم اجتماع را
مى‏بينيم (در اديان هندى، زرتشتى، يهود، اسلام) ولى اگر به صورت مدوّن
و مضبوط و كلاسيک بخواهيم اين رشته را دنبال كنيم، به يونان باستان
مى‏رسیم. نوشته‏هاى حكماى يونان، بخصوص حكيمان متأله آنها سقراط و
افلاطون و ارسطو كه در عالم اسلامى هم ترجمه شده است، علوم اجتماعى و
رشته‏هاى سياسى اجتماعى، گاهى تربيت سياسى و گاهى تربيت اجتماعى را به
صورت مستقل مطرح كرده است.




بعدها در تاريخ بشرى اين رشته گسترش و رشد يافته كه امروز گاهی به صورت
علم به معناى جديد آن مطرح است. گرچه اين يک نظريه است که هنوز علوم
انسانى و علوم اجتماعى نتوانسته به طور کامل به آن روش علمى‌ای كه علوم
محض، مانند فيزيک، شيمى، زيست‏شناسى از آن برخوردار است دست یابد و لذا
گرايش‏ها، ديدگاه‏هاى تربيتى و فلسفى در اين علوم دخالت دارد.




اما اين روش در قلمرو علوم انسانی، يک جاده رو به آینده و  بازى است و
نمى‏شود ما سير ترقى علوم را متوقف بكنيم؛ پس در عرصه علوم اجتماعى و
جامعه‏شناسى، به جهت نو شدن زندگى، مسائل جديدى مطرح مى‏شود كه اصلاً
در دنياى قديم وجود نداشته است؛ بخصوص در ارتباطات. ابزارهای ارتباطات
در دوران اول، دست دادن و سلام عليكم بود، اما وسائل ارتباطات در عصر
ما پس از تلگراف و تلفن، الان ماهواره و اينترنت است؛ بنا بر اين دنياى
جديد، دنياى بسيار وسيعى است.




حال، آیا قلمرو حديث و قرآن، مانند علوم پيش مى‏رود؟ نه. علتش هم اين
است كه اين احاديث از چهارده قرن قبل، از پيغمبر(ص) و ائمه هدى(ع) نقل
شده؛ در حالى كه سیر علوم اجتماعى و جامعه‏شناسى هنوز ادامه دارد؛ بنا
بر اين طبيعى است كه آنها محدود است. حتى گاهى سير علوم معناى حديث را
توضيح مى‏دهد و علم، ذهن بشر را باز مى‏كند و معناى جديدى مى‏آيد كه
اين را در عرصه قرآن، بطون قرآن مى‏ناميم. روايتى از ابن عباس است كه
«لا تفسروا القرآن الزمان يفسره» (این روایت در کتاب «الله و العقل»
نوشته علامه محمد جواد مغنیه نقل شده است). ما نظير اين را در علوم
طبيعى و علوم اجتماعى هم داريم و قطعاً حديث هم شامل آن مى‏شود.



 بنا بر اين، روش تطبيقى روش خوب و معقولی است.
در قرآن آمده است كه «سَنُريهِم آیاتنا فِى‏الاَفاقِ و فى اَنفُسِهِم
حَتّى‏ يَتَبَيَّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ اَو لَم يَكفِ بِرَبِّكَ
اَنَّهُ عَلى‏ كُلِ‏ّ شَى‏ءٍ شَهيد» اين يکی از آیات ملاحم است.
سَنُريهِم یعنی در آينده نشان خواهيم داد.




آیات آفاقی، سير در طبيعت است. در آيات انفسى اگر نفس را نفس انسان‌ها
بدانيم، معنایش روابط اجتماعى می‌شود، ممكن است نفس را به معنای عام در
علوم روانى و علوم روانكاوى بدانيم. بالاخره بستگى دارد كه ما خودمان
الان آن انفسى را چگونه معنى كنيم. خود همين معنا هم براى ما از گسترش
علوم به دست مى‏آيد، اما آيات، كلّى است و نمى‏گويد كه چه و چه! اين
علم است كه پيشرفت پيدا مى‏كند و لى چون در قلمرو حديث، اخبار زيادى
داريم كه از پیامبر و ائمه هدى صادر شده است، ما مى‏توانيم از آنها در
تحقیق علمی خود كمک بگيريم و آنها را اثبات كنيم. احاديث ما فقط شامل
عرفانيات و قيامت يا ماوراء الطبيعه و متافيزيک نيست، بلكه در قلمرو
رفتار انسانى، اجتماع انسانى، آسيب‏شناسى اجتماعى، روابط اجتماعى
انسانى، مطالب زيادى دارد و اين دو موضوع گام به گام پيش مى‏روند و كمک
يكديگر هستند، به طورى كه نظير اين را در علوم تربيتى داريم. علوم
تربيتى، مانند علوم اجتماعى، علمی رو به گسترش است و مكاتب زيادى دارد.
در این مورد نیز علماى ما از آن دوره اول آمدند و آن را با گزاره‌های
اسلامی تطبيق كردند و به شکل مقايسه‏اى و مقارنه‌ای پيش رفتند؛ مثلاً
در موضوع روان‌شناسى اسلامى از كانال احاديث، دكتر حسينى از مشهد دو
جلد كتاب تألیف کرده است. علاوه بر آن علماى مصر، روان‌شناسى غزالى را
ترجمه كرده‌اند و کتاب «علم النفس اسلامى» را دكترى از عراق تألیف کرده
است. اما مدرن‌ترين و نزديک‌ترين روشى كه مقبول علمای ما و جامعه شيعه
و حوزه ما هم هست، روش مرحوم آقاى فلسفى است. ایشان شش جلد كتاب: «جوان
از نظر عقل و احساسات»، «كودک»، «ميان‌سال» نوشته‌اند که در آنها
كاملاً علوم تربيتى را با احاديث تطبيق كرده‌اند؛ پس اين روشن در ميان
علماى اسلامى ما يک جاده صاف است. اما در قلمرو علوم اجتماعى كتاب‏هاى
محدودى با این روش نوشته شده است؛ مانند «سنّت‏هاى اجتماعى در قرآن» از
مرحوم آقای صدر.  پس قلمروى كه شما مباشر آن هستيد كه منبع غنى‌ای
مانند حديث را مورد نظر قرار مى‏دهد، تازگی دارد و لذا ما به صورت
تطبيقى وارد این بحث می‌شویم.



 




 آیا می‌توان الگوى مشخص و ثابتى براى بررسى حديث و علوم اجتماعی
تبیین کرد؟




  نه خیر. نمى‏شود ولى از همین روش نو، می‌توان به عنوان یک پدیده
اجتماعی استفاده كرد و آن را مطرح کرد. البته پيش گرفتن اين روش حديثى
دو چيز ديگر را هم بر ما الزام مى‏دارد كه ممكن است همين قدم مباركى
باشد که در این مؤسسه برداشته شده، آن دو چيست؟ آن اين است كه در قلمرو
تدوين احاديث، يقيناً مى‏دانيم كه پيغمبر فرمود: «كَثُرَ عَلَى
الكذابة» (ر.ک: «اربعین» شیخ بهایی) فرمود احاديث دروغ زياد و خرافات
زيادى هم در لا به لاى كتاب‏هاى حديثى وجود دارد؛ بنا بر اين خود همين
مطالعه كه اين مؤسسه دنبال می‌کند سبب مى‏شود كه علماى ما با متُد
حديث‏شناسى سراغ این احادیث بروند و قلمرو احاديث دروغ را از احاديث
علمى، عقلانى، تربيتى، اجتماعى جدا كنند؛ لذا شما با اين كار در واقع
دو سه كار را دنبال می‌کنید، اصلاً كار اجتماعى همين طور است. شما
می‌آیید اول یک کار را شروع می‌کنید بعد همين كه پديده رشد پيدا
مى‏كند، مى‏بينيد كه راه‏ها و رويكردهاى مختلفى پديد مى‏آيد و در نتيجه
به يک نتايج مثبت و مفيدى منجر مى‏شود. خلاصه می‌خواهیم رابطه علوم
اجتماعی با حدیث را تحقیق کنیم نه این که یک علم کلام جامعه‌شناسی مطرح
کنیم مانند فلسفه و مسائل عقلانی.



 




 در خصوص فعاليت پژوهشى‌ای كه در گروه حديث و علوم اجتماعى دار
الحديث انجام مى‏شود نظرتان چيست؟



  آن مقدارى كه من اطلاع دارم، اين يک كار
علمى و اسلامی خوبى است. اساساً عقلا گفته‏اند كه در اجتماع، كار را از
جاى كوچک شروع كنيد. اين ذهنيت بخصوص در شرق كه عمدتاً با فلسفه و كلّى
گرايى سر و كار داريم، هميشه كارها را خيلى بلند پروازانه پيش‌بینی
می‌کنیم و می‌خواهیم، عالم را اصلاح كنيم و در فلک، طرح نو بیندازیم،
وجود دارد. اما اين يک خيال آرمان بشرى است، ما بشر عادى هستيم. بلى
پيغمبران و رسولان خدايى يا نوابغى ممكن است اين حرف‏ها را گفته باشند.
به علاوه، تغيير جهان و دنيا هم اغلب به دست پيغمبران و فيلسوفان نبوده
و جنگجويان و پهلوانان و قهرمانان خيلى بيشتر از فيلسوفان و پيغمبران
به اين نحوه جامعه‏ها را عوض کرده‌اند.




بنابر اين، اين كه ما ادعای چيزى بسيار بزرگ، مانند تأسيس مكتب و امثال
اينها را داشته باشیم تقریباً ناپخته است.



 بنا بر اين، كار را از جاهاى كوچك بايد شروع
كرد. الان در قلمرو علوم اجتماعى مسائلی مطرح است که خوشبختانه همان
مسائل در قلمرو حديث هم به فراوانى وجود دارد که می‌توانیم به عنوان
موضوع‏هاى معين و فيكس و قابل مطالعه تطبيقى از آنها شروع كنيم. يكى از
آنها قشر بندى اجتماعى و طبقات اجتماعى است. احاديث، طبقات جامعه را به
شکل‌های مختلف تقسيم مى‏كند: مؤمن و كافر، شديد الايمان و ضعيف
الايمان، آدم يکرو و دو رو. اينها طبقات تيپ‏شناسى اجتماعى است. اين
موضوع در علوم اجتماعى، موضوع تحقيق است، محقق همان را موضوع مى‏گيرد و
از طريق احاديث، تقسيم‌بندى مى‏كند.




موضوع دومى كه خيلى عالى است، آسيب‏شناسى اجتماعى (
Social
pathology
)
است

و اين آسيب‏شناسى اجتماعى، در
واقع، بحث انحرافات اجتماعى و امر به معروف و نهى از منكر است. در این
موضوع، مواردی چون طلاق، تورم، بدبينى، جنگ، اعتياد و مسائل دیگر است
که در جامعه‏شناسى امروز مطرح است و در علوم حديث به صورت فراوانى مطرح
است و درباره آن، كار زيادی نشده است.



 موضوع سوم، ارتباطات است؛ با مسائلی چون دوستى،
به همه انسان‌ها حسن ظن داشتن و... .




بحث ديگر، امور تعاون و همكارى است. بحث‌هایی مانند حسبه در اسلام.
مى‏خواهم بگويم كه موضوعات جزئى زيادى در قلمرو علوم اجتماعى داريم كه
احاديث فراوانی نیز در قبال آنها وجود دارد.



 



 
اين گروه کتابی به نام «مناسبات جامعه ‏شناسى و حدیث» منتشر كرده است.
نظرتان در خصوص آن كتاب چيست؟



  من فكر مى‏كنم آن کتاب، يک قدم اول در طرح
این موضوع بود كه قدم مباركى بود. ابتكار و حسن اين قدم اين بود كه
کاری فرا جناحى، فرا علمى، فرا حوزه‏اى بود. نه معلومات اسلامى منحصر
به روحانیان است و نه تنها روحانيان هستند كه به اين مسائل اهميت
مى‏دهند. در جهان اسلام و در ايران ما همه دانشمندان كه همگی مسلمان
هستند، مطالعات دارند، اما همه لباسشان، عبا و عمامه نيست. اما آنها هم
مسلمان هستند، نماز مى‏خوانند، درد دين دارند، درد كشور اسلامى و
اعتلاى تمدن اسلامى دارند. اين كتاب، اولين كتابى بود كه به سراغ همه
دانشمندان در اين زمينه رفت و طبيعى است كه در هر موضوعى اختلاف نظر
است. به فرموده پیامبر(ص): «اختلاف امتى رحمه». يكى قبول مى‏كند يكى رد
مى‏كند، يكى بينا بين قبول مى‏كند و خود طرح اين مسائل كه هر دانشمندى
يک اظهار نظر مى‏كند، مفيد است من فكر مى‏كنم اين روش را دنبال كنند و
از آنجا که شبیه این تفکر در سایر کشورهای اسلامی و مؤسسات آنها در
پاكستان، مالزى، مصر و حتی در آمريكا و مؤسسات لندن كه  مسلمان‌ها
هستند، مطرح است اين را در سطح جهانى در يک سؤال بين المللى فرهنگ و
تمدن اسلامى مطرح کنند و در طولانی مدت، نظريات عالمان اسلامى گرفته
شود. اى بسا به نتايج بسيار مفيدى برخورد کنند. چون عالم اسلامى منحصر
به مسلمانان نيست، يك دنياى ديگرى بنام مستشرقان وجود دارد و اين
مستشرقان حدود هفت قرن است در فرانسه، آلمان، آمریکا، روسیه، کار علمی
می‌کنند. اصلاً تاريخ قرآن، آن مقدارى كه فرضاً در ميان مستشرقان مطرح
شده است در ميان خود ما مطرح نشده است! لذا «المعجم المفهرس لالفاظ
الاحاديث النبويه» را در  هفت جلد، مستشرقان فرانسوى مى‏نويسند.
مى‏بينید كه موضوعات جديد و روش جديد را، خود ما مسلمان‌ها با اين همه
اراده و با اين همه جوش زدن و احساس دينى هم كه داريم نداشتيم. بنا بر
اين چشم خود را به راه‏ها و متدهاى دنياى ديگر بستن، از تعصب است و
تعصب، از خامى است و در عالم علم، به درد نمى‏خورد. آنها راه را قبل از
ما رفته‏اند، كتاب‌هايشان را نوشته‏اند، ما آنها را ترجمه مى‏كنيم. من
معتقد هستم به سراغ هر كسى كه در اين موضوع با هر گرايشى در اين كشور
حضور دارد، منهاى آن گرایش سياسى، به قول امام(ره) فرمود فرا جناحى‏،
برويد مطالب نو و دانشمندان مهمى کشف می‌شود. آن وقت مى‏بينيد كه
خداوند نعمت‏هاى زيادى را مى‏رساند و الَّذينَ جاهَدوا فينا
لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا.



 




 از شما بسیار تشکر می‌کنم اگر مایلید نكته ديگرى در خصوص اين بحث
بفرمایید.




  به نظر من می‌رسد اين فرصت خوبى است كه در پناه و پرتو حكومت
اسلامى، حوزه علميه قم اين مراکز پژوهشی و آموزشی را به وجود آورده
است. اما ما بايد توجه داشته باشيم، اگر بخواهيم مقایسه بكنيم، نیازمند
شرایط زمان حضرت صادق(ع) هستيم. همچنان كه در زمان حضرت صادق(ع) و حضرت
باقر(ع)، فرهنگ اسلامى با فرهنگ‏هاى ملت‏هاى ديگر برخورد داشت و
نتيجتاً مكتب حضرت صادق(ع) در قلمروهاى مختلف، كارآيى پيدا كرد. ائمه
ما، با سعه صدر با مادّی‌ها مباحثه می‌کردند. این مکتب، جابر بن حيان،
پدر علم شيمى را تربيت كرد يا در زمان حضرت رضا(ع) در دوره مأمون ایشان
با اديان با آن سعه صدر برخورد كرد. البته اين زمان با آن زمان از نظر
گسترش تمدن اسلامى تفاوت دارد؛ بنا بر اين، ما بايد با سعه صدر و آغوش
باز و نبود پيش‌داورى به قلمروهای جديد برویم. آن وقت مى‏توانيم از
علوم و منابع معرفتى اسلام كه احاديث پيغمبر از جمله آنها است، بصورت
گسترده و با استفاده از روش‏ها و علوم ديگران استفاده كنيم و بهره
بگيريم. اگر بخواهيم علم پيش برود باید آن روشى را در پیش بگیریم كه
علماى ما رحمة الله عليهم در حوزه علميه ما در درس‌هاى خود با روش آزاد
داشتند. در روش آزاد هم استاد سخن مى‏گويد و هم شاگرد، منتها حوزه‏ها
این روش را فقط در فقه استفاده می‌کنند و حوزه علمیه قبل از دانشگاه در
دنيا این روش را در پیش گرفته است و آن را هم از حضرت صادق(ع) گرفته
است. اصلاً علم در پرتو آزادى پيش مى‏رود نه اين كه شما يك پيش فرض
قبلى داشته باشيد، بعد هم آن يک جناح‏گيرى خاصى بشود که هر كس با من
است، حق همان است و هر كس با من نيست، حق نیست. لذا اگر اين مؤسسه با
آن گستردگى تسامح اسلامى و روح علمى آزاد كه در زمان حضرت صادق(ع) بوده
و علماى اسلام ما داشتند فعالیت کند، امکان گسترش فرهنگ شيعه به آن نحو
وجود دارد.


  • نام منبع :
    مجله محدث شماره یازدهم
    تاريخ انتشار :
    مهر 1386
تعداد بازدید : 14980
صفحه از 14
پرینت  ارسال به