گنج گهر (ترجمه منظوم نثر اللئالي) - صفحه 180

۹۲.وَمِنْ كَلامِهِ : ذِكْرُ الشَّبابِ حَسْرَةٌ .

۰.و از كلام اوست : ياد كردن جوانى حسرت است .

همچو بادى گذشت عمر عزيز
هيچ حاصل نگشت جز حسرت

از جوانى كسى كه ياد كند
بُود او را دَمى دو صد حسرت

۹۳.ذِكْرُ الْمَوتِ جَلاءُ الْقُلُوبِ .

۰.ياد كردن مرگ ، روشنى دل هاست .

به هر نفس ، گر زمرگْ ياد كنى
نور توفيق بر دلت تابد

مؤمنان را ز ياد مرگ ، بلى
دل تاريك ، روشنى يابد

۹۴.رُؤيَةُ الْحَبِيبِ جَلاءُ العَيْنِ .

۰.ديدن دوست ، روشنى چشم است .

ديدن دوست را غنيمت دان
خواه هنگام لطف ، خواهى خشم

چشم از دوست برمدار كه هست
ديدن دوست ، روشنى دو چشم

۹۵.وَ قالَ : رَاعِ أبَاكَ يُرَاعِكَ ابْنُكَ .

۰.و گفت : رعايت كن پدرت را تا رعايت كند تو را پسرت .

نيك و بد را يقين مكافات است
آنچه مى آيد از قضا به سرت

پدرت را رعايتى مى كن
تا رعايت كند تو را پسرت

۹۶.رَفَاهِيَةُ الْعَيْشِ فِي الْأمْنِ .

۰.آسودگى عيش در امنيت است .

گر بُود نعمت فراوانت
رنجه اى نبْوَدَت كز امنيت

ايمنى خواه تا بياسايى
هست آسودگى در امنيت

صفحه از 228