بسم الله الرّحمن الرّحيم
حمد آن صانع لطيفِ خبير
كه كند خاك را سميع و بصير
داده جودش زفيض سِرّ قِدَم
به كفى خاك ، جان و ايمان هم
عرش ، چون خاك ، در ره او پست
نيست ، با كبرياى او شده هست۱
ذات پاكش منزّه از اَشباه
وَحَدَهُ لاَ اِله الاَّ اللّه۲
اوّلش را بدايتى نبوَد
و آخرش را نهايتى نبوَد
چه ز دست و زبان ما آيد
كه سپاس و ثناش را شايد
بكنم اثنيه بر او احصا
كه بدو عايد است كلّ ثنا۳
ما كجا و شعور ربّانى
رَبَّنا ما و عجز و نادانى
با چنان كبريا و جاه و جلال
عقل ، بى خود شده ست و ناطقه لال
خوان «لا تقنطوا» چو گسترده
هر كسى زان ، نصيب خود برده۴
لطف بين ، هر كه جرم كارى هست
به كَرَم هاش اميدوارى هست۵
خواهم از تو مُهيمِنا فردا
لطفْ امروز و مغفرتْ فردا
گرچه نايد ز من بجز تقصير
پادشاها به لطف دستم گير
كردگارا ! ببخش جرم مرا
به محمّد ، شفيع روز جزا
1.در نسخه «ح» اين مصراع موجود نيست .
2.در نسخه «ح» : نكنم اثنيه بر او احصى چون بد و عايد است كل ثنا
3.در نسخه «ح» : خورده .
4.در نسخه «ح» : لطف بين هر كه جرم كارترست به كرمهاش اميدوارتر است