گنج گهر (ترجمه منظوم نثر اللئالي) - صفحه 153

بسم الله الرّحمن الرّحيم

حمد آن صانع لطيفِ خبير
كه كند خاك را سميع و بصير

داده جودش زفيض سِرّ قِدَم
به كفى خاك ، جان و ايمان هم

عرش ، چون خاك ، در ره او پست
نيست ، با كبرياى او شده هست۱

ذات پاكش منزّه از اَشباه
وَحَدَهُ لاَ اِله الاَّ اللّه۲

اوّلش را بدايتى نبوَد
و آخرش را نهايتى نبوَد

چه ز دست و زبان ما آيد
كه سپاس و ثناش را شايد

بكنم اثنيه بر او احصا
كه بدو عايد است كلّ ثنا۳

ما كجا و شعور ربّانى
رَبَّنا ما و عجز و نادانى

با چنان كبريا و جاه و جلال
عقل ، بى خود شده ست و ناطقه لال

خوان «لا تقنطوا» چو گسترده
هر كسى زان ، نصيب خود برده۴

لطف بين ، هر كه جرم كارى هست
به كَرَم هاش اميدوارى هست۵

خواهم از تو مُهيمِنا فردا
لطفْ امروز و مغفرتْ فردا

گرچه نايد ز من بجز تقصير
پادشاها به لطف دستم گير

كردگارا ! ببخش جرم مرا
به محمّد ، شفيع روز جزا

1.در نسخه «ح» اين مصراع موجود نيست .

2.در نسخه «ح» : نكنم اثنيه بر او احصى چون بد و عايد است كل ثنا

3.در نسخه «ح» : خورده .

4.در نسخه «ح» : لطف بين هر كه جرم كارترست به كرمهاش اميدوارتر است

صفحه از 228