گنج گهر (ترجمه منظوم نثر اللئالي) - صفحه 164

۲۴.وَ قَالَ : بَقِيَّةُ الْعُمْرِ لا قِيمَةَ لَهَا .

۰.و گفت : باقى عمر ، قيمتى نيست مر او را .

چند روزى زعمر اگر باقى است
سعى كن در طهارت وعصمت

اندك از عمر ماند ، هان! درياب
نيست باقى عمر را قيمت

۲۵.وَ قَالَ : تَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ يَكْفِيكَ .

۰.و گفت : توكّل بر خدا كن كه بس است تو را .

در امورى كه آيدت در پيش
يارى از كسى مجو ، زخويش ملاف

بر خدا كن توكّل از پس آنك
بر خدايت توكّل است كفاف

۲۶.وَ قَالَ : تَأخِيرُ الإسَاءَةِ ۱ مِنَ الإقْبَالِ .

۰.و گفت : تأخير كردن بدى ، از دولت است .

هر كه در خير مى كند تعجيل
موجب ازدياد حشمت اوست

در بدى آن كه مى كند تأخير
آن تساهل ، نشان دولت اوست

۲۷.تَدارَكْ فِي آخِرِ العُمْرِ مَا فَاتَكَ فِي أوَّلهِ .

۰.درياب در آخر عمر ، آنچه فوت شده است در اوّل عمر .

ياد كن از گناه و عذرى خواه
پيش تر زآن كه در رسد فرمان

آنچه فوت از تو شد در اوّل عمر
آخر عمر كن تدارك آن

1.در نسخه «ح» : الآثام .

صفحه از 228