گنج گهر (ترجمه منظوم نثر اللئالي) - صفحه 187

۱۲۱.وَمِنْ كَلامِهِ : سَادَةُ الأُمَّةِ الْفُقَهَاءُ .

۰.و از كلام اوست : بزرگان امّت ، فقهااند .

اى برادر! ز امّتان رسول
عاميانْشان همه سفيهان اند

زان ميان ، هر كه داند ، اوست بزرگ۱
چون بزرگانشان فقيهان اند

۱۲۲.سُكْرَةُ الأحْياءِ سُوءُ الْخُلْقِ .

۰.مستى زندگان ، بد خُلقى است .

خُلق نيكو طريق هشيارى است
خُلق بد ، زشت تر ز صد مستى

هوشيارى گزين و خُلق نكو
زندگان راست خُلق بد ، مستى

۱۲۳.سِلاَحُ الضُّعَفَاءِ شِكايَةٌ ۲ .

۰.سلاح ضعيفان ، شكايت است .

شكر باشد ز قوّت باطن
قوت ز شكر باشد ايمان را

ليك مى دان شكايت است سلاح
در همه معركه ضعيفان را

۱۲۴.وَمِنْ كَلامِهِ : سُمُوُّ الْمَرْءِ فِي التَّواضُعِ .

۰.و از كلام اوست : بلندى مرد ، در تواضع است .

مكش از كبر و عجب ، سر به فلك
هست در پستى۳ارجمندى مرد

خاك ره باش در طريق نياز
در تواضع بُود بلندى مرد

1.در نسخه «ح» : علم هر كس كه داند اوست بزرگ .

2.خ ل : الشكاية .

3.در نسخه «ح» : درويشى .

صفحه از 228