گنج گهر (ترجمه منظوم نثر اللئالي) - صفحه 191

۱۳۸.صَلاةُ اللَّيْلِ بَهَاءٌ فِي النَّهَارِ .

۰.نماز شب ، حُسن آدمى است در روز .

بگذران شب گرت صفا بايد
به نماز و نياز و گريه و سوز

كه فروغى نماز شب را هست۱
كان بود حُسن آدمى در روز

۱۳۹.صَلاحُ الْبَدَنِ فِي السُّكُوتِ .

۰.صلاح بدن در خاموشى است .

دل فرو ميردت زپُر گفتن
ديگ گر شد به سر ز پُر جوشى است

كم سخن گوى و با سلامت باش
كه صلاح بدن به خاموشى است

۱۴۰.وَقَالَ : صَفاءُ الْعَيْشِ فِي القِنَاعَةِ .

۰.و گفت : صفاى عيش ، در قناعت است .

عيش اگر خواهى و فراغت نفس
اين طرب را قناعت است سبب

بى قناعت ، صفا ندارد عيش
در قناعت ، صفاى عيش طل

ب

۱۴۱.وَقَالَ : صَفَاءُ الْقَلْبِ مِنَ الايْمَانِ .

۰.و گفت : صفاى دل ، از ايمان است .

تا چراغ دلت برافروزد
نور ايمان رسان روان به روان۲

وان كه ايمان نيافت ، دلْ سيه است
روشنى دل است در ايمان

1.در نسخه «ح» : كز فروغ نماز شب اين است .

2.در نسخه «ح» : نور ايمان رسان برو زن جان .

صفحه از 228