گنج گهر (ترجمه منظوم نثر اللئالي) - صفحه 197

۱۶۴.وَ مِنْ كَلامِهِ : طَاعَةُ العَدُوِّ الْهَلاَكُ .

۰.و از كلام اوست : طاعت دشمنى هلاك است .

نفس تو دشمن است و بر همه كس
هست چون روزْ اين سخن روشن

نكنى هيچ وقت طاعت نفس
كه هلاك است طاعت دشمن

۱۶۵.وَ مِنْ كَلامِهِ : طَاعَةُ اللّهِ غَنِيْمَةٌ .

۰.و از كلام اوست : طاعت خداى ، غنيمت است .

ساعتى گفته اند دنيا را
پند بشنو ببر ز جمله سَبَق

ساعتى كز اجل امان داراى
رو غنيمت شمارْ طاعت حق

۱۶۶.وَ مِنْ كَلامِهِ : طُوبى لِمَنْ لا أهْلَ لَهُ .

۰.و از كلام اوست : خوشا آن كس كه نيست او را اهل .

مرد بهر عيال ، سختى ها
كشد اندر جهان و گيرد سهل

ناخوشى ها چو بهر اهل كشند
اى خوش آن كس كه نيست او را اهل۱

۱۶۷.وَمِنْ كَلامِهِ : ظُلْمُ الْمَرْءِ يُصْرِعُهُ .

۰.و از كلام اوست : ظلم مرد ، سر مى برد او را .

هر كه خون كسان به ظلم خورَد
نخورَد از حيات ، هرگز بر

تو چه حاجت كه خون او ريزى
مرد را ظلم او ببُرّد سر

1.در نسخه «ح» اى خوش آن كس كه او ندارد اهل .

صفحه از 228