گنج گهر (ترجمه منظوم نثر اللئالي) - صفحه 200

۱۷۷.وَ قَالَ : عِشْ قَنِعاً تَكُنْ ۱ مَلِكاً .

۰.و گفت : زندگانى به قناعت كن تا باشى پادشاه .

باش قانع ، رضا به داده بده
تا سرافراز انجمن باشى

به قناعت معاش مى گذران
تا شهِ وقت خويشتن باشى

۱۷۸.وَ قَالَ : عَيْبُ الْكَلامِ تَطْوِيْلُهُ .

۰.و گفت : عيب سخن ، درازى سخن است .

سخن اندر سخن بسى است ، وليك
هنر و عيب او ملاحظه كن

هنرش كوتهى بود ، عيبش
ور درازى است كوتهى سخن

۱۷۹.وَ مِنْ كَلامِهِ : عَاقِبَةُ الظَّالِمِ ۲ وَخِيْمَةٌ .

۰.و از كلام اوست : عاقبت ظالم ، حسرت است .

گر نهى حرص و آز را يك سو
گيرى از كار ظالمان عبرت

رو عنان باز كش ز ظلم كه هست
آخر كار ظلم ، جز حسرت۳

۱۸۰.وَ مِنْ كَلامِهِ : عُلُوُّ الْهِمَّةِ مِنَ الإيْمَانِ .

۰.و از كلام اوست : بلندى همّت ، از ايمان است .

آزمون كرده اند و هست قرين
همّت ارجمند با ايمان

هر كه را همّت بلند بُود
آن عطا را يقين ز ايمان دان

1.خ ل : كُنْ .

2.خ ل : الظُلْمِ .

3.در نسخه «ح» : آخر كار ظالمان حسرت .

صفحه از 228