گنج گهر (ترجمه منظوم نثر اللئالي) - صفحه 203

۱۹۰.وَ قَالَ : غَابَ حَظُّ مَنْ غَابَ نَفْسُهُ .

۰.و گفت : غايب شد نصيب آن كس كه غايب شد نفس او .

بهر نفست غم نصيب مخور
چون نصيب است نفس را طال

ب

ليك مى دان كه غايب است نصيب
هر كه را نفس او شود غال

ب

۱۹۱.وَ قَالَ : غَدَرَكَ مَنْ دَلَّكَ عَلَى الإساءَة .

۰.وگفت : خيانت كرد با تو آن كس كه دلالت كرد تو را بر بدى .

نيكخواه تو آن كسى است كه او
به دلالتْ طريق خير نمود

با تو آن كس يقين خيانت كرد
كه تو را كرد بر بدى خشنود

۱۹۲.غَشَّكَ مَنْ أسْخَطَكَ بِالْبَاطِلِ .

۰.خيانت كرد با تو آن كس كه به خشم آورد تو را به باطل .

يار مشفق شناس آن كس را
كه چو تو خشمگين شوى ، غم خورد

كرد با تو خيانتى آن كس
كه به باطل تو را به خشم آورد

۱۹۳.وَ قَالَ : غَضَبُكَ عَنِ الْحَقِّ مُقْبِحَةٌ .

۰.و گفت : خشم تو از خداى ، عيب توست .

بنده كو ز خواجه رفت به خشم
درِ لطفش به روى خود در بست

رنجش از حق هنر مدان ، زيراك
خشم تو از خداى عيب تو است

۱۹۴.غَنِيْمَةُ الْمُؤمِن وِجْدَانُ الْحِكْمَةِ .

۰.غنيمت مؤمن ، يافتن حكمت است .

هر كه او بر طريق حكمت زيست
شد عزيز جهان و حرمت يافت

يافت بى شك غنيمتِ بسيار
مؤمنى كو رموز حكمت يافت

صفحه از 228