گنج گهر (ترجمه منظوم نثر اللئالي) - صفحه 208

۲۱۲.وَ مِنْ كَلامِهِ : قَسْوَةُ القَلْبِ مِنَ الشَّبَعِ .

۰.و از كلام اوست : تاريكى دل ، از بسيار خوردن است .

همچو عيسى به قُرص مهر بساز
تا دلت با صفا شود نزديك

مكن افراط در طعام كه هست
دل ز بسيار خوردنت تاريك

۲۱۳.وَ مِنْ كَلامِهِ : قَدْرُ المَرءِ مَا يَهُمُّهُ .

۰.و از كلام اوست : قدر مرد ، آن چيز است كه همّت اوست .

سرفرازى كنى اگر سازى
پايه همّتت بلند نخست

قدر جويى بلند همّت باش
قيمت تو به قدر همّت توست

۲۱۴.وَ قَالَ : كَلاَمُ اللّهِ دَوَاءُ الْقُلُوبِ .

۰.و گفت : كلام خداى ، دواى دل هاست .

خالى از ياد حق مباش دمى
نام۱او چون منوّر دل هاست

مونس دل ، كلام حق كن ، زانك
درد دل را دوا كلام خداست

۲۱۵.كَافِرٌ سَخِيٌّ ، أَرْجى بِالجَنَّةِ مِنْ مُسْلِمٍ شَحِيْحٍ .

۰.كافر سخى ، اميدوارتر است به بهشت ، از مسلمان بخيل .

كافرى كو سخاوتى دارد
در مسلمانى ، او ذليل بود

هست اميدوارتر به بهشت
زان مسلمان كه او بخيل بود

1.در نسخه «ح» : ياد .

صفحه از 228