گنج گهر (ترجمه منظوم نثر اللئالي) - صفحه 209

۲۱۶.كُفْرَانُ النِعمَةِ مُزيلُهَا .

۰.كفران نعمت ، زايل كننده نعمت است .

حق نعمت كسى كه داشت نگاه
گشت افزونش نعمت و حرمت

هر كه در نعمتى كند كفران
هست زايل كننده نعمت

۲۱۷.وَ مِنْ كَلامِهِ : كَفى بِالشَّيبِ دَاءً .

۰.و از كلام اوست : كافى است پيرى جهت درد .

فلك از داده آنچه بستاند
تو از آن دردمند و رنجورى

شد جوانى ز دست در حسرت
بس بُود بهر درد دل ، پيرى

۲۱۸.وَ قَالَ : كَفى للِحَسُودِ حَسَدُهُ .

۰.و گفت : بس است مر حسود را حسد او .

حاسد از خود هميشه در رنج است
چه كنى تو بدو چو فعل بدش

الَمَى بدتر از حسد چون نيست
بس بود مر حسود را حسدش

۲۱۹.وَ قَالَ : كَمَالُ الْعِلْمِ فِى الْحِلْمِ .

۰.و گفت : كمال علم ، در حلم است .

علم آموز و علم خوان و بدانك
شرف وقدر مردم ، از علم است

علم را هم به حلم ده زينت۱
علم را چون كمال در حلم است

1.در نسخه «ح» : علم راهم به حلم زينت هست .

صفحه از 228