هدية الخير (بخش دوم) - صفحه 307

بگشاد. جوانى امرد بود. پس بگذشت وقدرى راه برفت و بازآمد؛ مردى سياه ريش بود و باز بگذشت و قدرى برفت ۱ و بازآمد ؛ مردى ۲ كهل بود . ديگربار بگذشت و پاره اى راه برفت و باز آمد ، مردى ۳ پير سفيدموى بود . پس برفت و ناپديد شد .
حضرت موسى گفت: الهى! اين چه حال بود؟ خطاب بى چون در رسيد كه: «اين آن كس ۴ است كه تو از ما خواسته بودى و او على نام دارد» . موسى عليه السلامگفت: الهى! اين شخص با من هيچ سخن ۵ نگفت . حضرت اللّه تعالى ۶ فرمود كه: «حكم ما نيست كه او اكنون ظهور فرمايد . او با پيغمبر آخر الزّمان كه حضرت محمّد است ـ عليه الصلاة والسّلام ـ ۷ ظاهر خواهد شدن» .
و نزد اهل حال ، اين حالى از احوال بود ؛ چه اين چنين سخنان ، به تخصيص از جهودان كه ايشان از بغض حضرت رسالت ، به فضايل حضرت مرتضى بيشتر اعتقاد مى نمايند ، باور نتوان كرد ۸ و ليكن حديثى كه از حضرت نبوى عليه السلا ۹ مروى است كه: «يا عليّ ، كنتَ مع الأنبياء سرّا ، و صرت معي جهرا» ۱۰ اگر صحيح باشد ، رمزى از اين معانى بيان مى كند و هم چنين حكايت سلمان فارسى و دشت ارزنه ۱۱ كه شهرتى يافته است . و اعتقاد وقوع ۱۲ و عدم وقوع اين نقل ها چون از اعداد ۱۳ عقايد اسلاميه نيست ، ازاله مرض خلجان تحقيق آن را به شربت شافى «واللّه يعلم و أنتم لا تعلمون »۱۴ حواله بايد نمود .

1.ف: مرد سياه ريش بود. باز برفت .

2.ف: برد .

3.م: ديگر بازگشت، مرد (بازآمد مردى) .

4.ف: كسى .

5.ف: ـ سخن .

6.ف: تبارك و تعالى .

7.ف: صلى اللّه عليه وآله .

8.ف: نتوان كردن .

9.م ف: + دارد و .

10.مدينة المعاجز ، ج ۱ ، ص ۱۴۴: «يا عليّ ، إنّ اللّه أيّد بك النبيّين سرّا ، و أيّدني بك جهرا» .

11.ف: دشت ار ؟ .

12.ف: ـ وقوع .

13.ف: عداد .

14.سوره بقره ، آيه ۲۱۶ ؛ سوره آل عمران ، آيه ۶۶ ؛ سوره نور ، آيه ۱۹ .

صفحه از 337