هدية الخير (بخش دوم) - صفحه 236

مى آوردى و خود را بر او تفضيل مى كردى ، نام تو را ۱ از ديوان انبيا عليهم السلاممحو مى گردانيديم . ۲
پس گاهى كه حال پيغمبران با كمال عظمت و وفور تقرّب چنين باشد كه بدان قدر شايبه تكبّر مستوجب اين چنين خطاب و عتاب ۳ گشتند ، حال ديگرى چگونه خواهد بود؟
و در اخبار نبوى عليه السلام آمده است ۴ كه: «موكّل هر بنده دو ملك امين اند ، كه جناح همّت ايشان او را گرفته اند ، كه چون نفْس خود را به تكبّر بركشد ، عنان او را بازكشند و گويند: خداوندا! او را پست گردان . ۵ و چون فروتنى كند گويند: خداوندا! مرتبه او را بلند گردان» .

نظم

از تواضع ، مرد گردد سر بلندوز تكبّر گردد او را رو نجند۶
امّا تذلّل و تخاسس ۷ كه آن مهانت و خوار ساختن خويش است ، چنان است كه مثلاً عالِمى متّقى ، كنّاسى يا دبّاغى را بر مسند خويش نشاند و كفش او را راست نهد و نزد او بر پاى باستد ۸ و اين از اعتدال به غايت دور است ؛ چه امثال اين تواضع با اخوان و اقران ، محمود و معروف است ؛ امّا با اخسّاء و اراذل ، خساست است و مشوب به ريا و آنچه در كلام نبوى آمده است كه «ليس للمؤمن أن يُذلّ نفسه» ۹ مشير بدين معنى است كه با خلق به حسب مراتب و اقدار ايشان معامله بايد نمود و اگرچه تحقيق آن معنى بر هر كسى دشوار است ، فامّا به مقتضاى «نحن نحكم بالظّاهر» سلوك به نوعى بايد نمود كه مطابق طريقه متقدّمان بود و در سدّ ابواب فسادات ، اين امر كلّى است .

1.ف: ـ را .

2.ف: مى گردانيدم .

3.ف: ـ و عتاب .

4.ف: ـ است .

5.ف: + و .

6.ف: وز تكبّر گردد او زار و نژند .

7.ف: تخاسن .

8.ف: بايستد .

9.كنزالعمال ، ج ۳ ، ص ۸۰۲ ، نيز ، نگر: الكافي ، ج ۵ ، ص ۶۴ .

صفحه از 337