هدية الخير (بخش دوم) - صفحه 260

مشحون است ، بر نفوس خويش تحميل نفرمودندى .
در خبر است كه بعد از هلاك فرعون ، حضرت موسى عليه السلام را لشگر دوازده فوج بود و هر فوجى صد و بيست هزار مرد بود ۱ و او سى و شش سال و به روايتى سى و نه سال بر آن لشگر ، حاكم بود و در اين مدّت ، او را نه مركبى بود و نه خانه و مقامى مقرّر . پوستينى بازگونه ۲ پوشيدى و كلاهى از نمد بر سر نهادى و نعلين از چرم خام در پاى ۳ كردى و عصاى دو شاخ به دست گرفتى و هرجا كه شب رسيدى ، آن جا مقام كردى و بنى اسرائيل ، او را به نوبت ، چاشت و شام دادندى .
روايت است كه چون يوسف عليه السلام در مصر به پادشاهى نشست ، هر روز ، ضعيف تر و نزارتر شدى . از اين حال از او سؤال كردند؟ هيچ نگفت . روزى اِلحاح كردند و گفتند: اين ضعف اگر از جهت مرض ۴ نهان است ، حكما به معالجه مشغول گردند . گفت: علاج مرض ما حاضر است . گفتند: چگونه؟ گفت: هفده سال است كه در پادشاهى ، نفس من در آرزوى آن است كه او را از نان جو سير بدهم و نداده ام . گفتند: ۵ اين همه مشقّت بر نفس ۶ خود چرا مى نهى؟ گفت : موافقت گرسنگان و محتاجان مى كنم . مى ترسم كه يكى در ولايت مصر گرسنه باشد و مرا در موقف قيامت گرفتار كنند كه : به مُلك مشغول گشتى و از حال ضعيفان و محتاجان خبر نداشتى!
در آثار است كه ديوان ، به جهت مطبخ سليمان عليه السلام ديگ ها تراشيده بودند از سنگ كه در هر يكى ده شتر فرو مى رفتى چنان كه در قرآن مجيد از آن خبر داده كه «و جفانٍ كالجواب و قدورٍ راسيات »۷ هر روز ۸ آن هزار ديگ در مطبخ او بربار شدى و به خلق دادى و خود روزه گرفتى و همه روز بر سر تخت ، زنبيل بافتى و چون شب درآمدى آن زنبيل بفروختى و از بهاى آن دو قرص جو خريدى و گليمى در سر كشيدى و در

1.ف: بود مرد .

2.ف: واژگونه .

3.ف: بر پا .

4.ف: مرضى .

5.ف: + كه .

6.ف: ـ نفس .

7.سوره سبأ ، آيه ۱۳ .

8.ف: + از .

صفحه از 337