هدية الخير (بخش دوم) - صفحه 266

هر ضعيفه اى ۱ را يك نيمه دهند . چون شمشير بركشيدند ، از آن دو ضعيفه يكى بى قرار گشت و بگريست و گفت: او را مكشيد كه من از حق خود درگذشتم! و در آن ديگر ، هيچ اثرى پديد نيامد . سليمان عليه السلامبفرمود تا طفل را به اول دادند .
و نظير اين منقول است كه ۲ دو جوان نزد اميرالمؤمنين على ـ كرّم اللّه وجه ـ ۳ آمدند و هر يك دعوى ۴ غلامى بر ديگرى مى كردند ۵ و دعواى مالكيّت خويش و هيچ كدام اثبات نمى توانستند كردن . حضرت امير ۶ بفرمود تا سر هر دو را از يك دريچه بيرون كردند و به قنبر امر فرمود كه: «بگير ذوالفقار را و بزن گردن غلام را» . چون قنبر ، ذو الفقار را بكشيد و حواله كرد ، يكى سر را باز كشيد . حضرت امير ، حكم فرمود كه او غلام است و اين كه سر باز نكشيد صاحب .
اما رعيّت مسلمان را بر پادشاه و حاكم ، بيست حق است:
اول آن كه با همه مسلمانان ، متواضع باشد و به سبب حكومت و ولايت ، بر هيچ مسلمان تكبّر نكند ؛ كه حق ـ جلّ و علا ـ ۷ جبّاران و متكبّران را دشمن مى دارد . در خبر است كه حضرت فرمود كه: خداى عزّ وجلّ ، به من وحى كرد كه: «بگوى امّت خود را تا فروتنى كنند و هيچ كس بر ديگرى ۸ فخر نكند» .
دوم سخن عامّه را در حق يكديگر بى مثبتى نشنود ؛ چه آخر آن به فتنه و ندامت كشد . خصوصا سخن فاسقان و طمّاعان و حسودان و صاحب غرضان ؛ چنانچه در كلام مجيد مى فرمايد كه ۹ (إن جاءكم فاسقٌ بنبإٍ فتبيَّنوا ) ۱۰ يعنى چون فاسقى به جهت شما خبرى آورد ، در تحقيق آن بكوشيد . و حكما گفته اند: ۱۱ «من نقل إليك ۱۲ نقل عنك» ۱۳

1.ف: ضعيفه .

2.ف: ـ منقول است كه .

3.. ف: عليه السلام .

4.ف: دعواى.

5.ف: مى كرد .

6.ف: + عليه السلام .

7.ف: تعالى .

8.ف: و كسى بر ديگر .

9.ف: ـ كه .

10.سوره حجرات ، آيه ۶ .

11.ف: + كه .

12.ف: عليك .

13.عيون الحكم والمواعظ ، ص۴۳۵ ، از علي عليه السلام .

صفحه از 337