هدية الخير (بخش دوم) - صفحه 282

ليُغان على قلبي و إنّي لأستغفر اللّه في كلّ يومٍ سبعين مرّة» ۱ يعنى پوشيده مى شود دل من و ۲ هر روز ۳ من هفتاد كرّت ۴ از حضرت غفّار ، آمرزش آن گناه مى طلبم و از شرّ آن بدان خلاصى مى جويم و بعضى «مئة مرّة» ۵ نقل كرده اند يعنى صد نوبت استغفار مى كنم .
و اگر چه يقين است كه آن حضرت از جميع خطايا مبرّا بود ، اما اهتمام خاطر ۶ مبارك به ضبط امور دين و مهمّات مسلمين و مجادلات با منافقين و محاربات با مشركين و التفات به امور ضروريه از مآكل و مشارب و امثال اينها جمله را از غفلات ـ كه مكدّر آينه دل اند ـ عدّ فرموده ۷ و استغفار از آن نموده ۸ تا طالبان سبيل عرفان و سالكان صراط ايقان ، آن را در كلّ حال ، دستور اعمال گردانند و خود را به وسيله آن به مراتب ارباب كشف و عيان رسانند . ۹ پس هر صادقى كه جوياى طريق اصحاب يمين و خواهان قرب ۱۰ ربّ العالمين است ، بايد كه دست اعتصام به موجب فرمان سيّد الانام ـ عليه الصلاة والسّلام ـ در عروه وثقاى توبه و انابت ۱۱ زند و هر چيزى كه سر مويى حجاب راه او مى گردد ، به آتش تشوير و ندم بسوزد و مَركب همّت ، در مضمار طلب ترقيّات بر مراتب كمالات به جولان درآرد و آنچه اهل ذوق و وجدان ديده و دانسته اند ۱۲ ببيند و بداند .

نظم

هرچه مى بينى حجاب راه خويشمحو گردان از دل آگاه خويش
غفلت و تشويش از خود دور كنچشم شيطان هوا را كور۱۳كن
غرق كن در بحر عرفان ، خويش راكين بود آيين جان ، درويش را
نفس بدفرماى را تأديب كنخوى هاى زشت را تهذيب كن
در پى تكميل عقل خويش باشبا خدا باش و ز خود بى خويش باش
در خبر است كه حق ـ جلّ و علا ـ خطاب مى فرمايد به سرّ بنده در وقت ولادت بر سبيل الهام كه : «اى بنده! تو را از ظلمت آباد عدم به صحراى وجود آوردم ۱۴ پاك از شايبه كدورات و طاهر ۱۵ از ظلمت معاصى . و ايّام عمر كه سرمايه تجارت آخرت است ، نزد تو امانت نهادم و تو را بر گنج دل كه خزانه اسرار ماست ، امين گردانيدم . هوشيار باش تا داغ خيانت بر ناصيه روزگار خود ۱۶ ننهى و در قيام به اداى وفاى عهد ما تقصير رواندارى ، تا در مجلس دارالسّلام از دولت لقاى ما محروم نمانى و به حجاب حرمان و عذاب خسران ، گرفتار نگردى «أوفوا بعهدي اُوفِ بعهدكم و إيّاي فارهبونَ »۱۷» .
اى سعادتمند! ۱۸ هر كه جوهرى دارد و مى داند كه بهاى آن جوهر ، جميع عمر به مؤونت او وفا مى كند ، ۱۹ چون آن جوهر ۲۰ از وى ۲۱ ضايع شود ، شك نيست كه بر فوات آن جوهر ، مغبوب و مصيبت زده شود و اگر داند كه تضييع آن موجب هلاك وى است ، بدان سبب كه وديعت پادشاهى قاهر است ، يقين كه ملالت و مصيبت او زياده تر ۲۲ گردد و تحسّر و تأسف عظيم ، پديد آيد . پس هر ساعت از ۲۳ عمر آدمى ، جوهرى ۲۴ است كه قيمت آن كس نداند ؛ ۲۵ زيرا كه بدان جوهر ، سعادت ابدى و پادشاهى سرمدى ، حاصل ۲۶ مى تواند نمود و به سبب آن از عذاب اليم و خسران مقيم ، خلاصى مى تواند يافت و اين جوهر در هر ساعت از وى فوت مى گردد ۲۷ و هيچ اثر

1.المجازات النبوّية ، ص ۳۹۰ ؛ بحار الأنوار ، ج ۹۰ ، ص ۲۸۲ .

2.م: ـ و .

3.ف: + كه .

4.ف: ـ هفتاد كرّت .

5.صحيح مسلم ، ج ۸ ، ص ۷۲ ، بحار الأنوار ، ج ۹۰ ، ص ۲۸۲ .

6.. ف: خواطر .

7.ف: كرده اند .

8.ف: نموده اند .

9.ف: رسانيد .

10.ف: ـ قرب .

11.ف: انابه .

12.ف: ديده اند و دانسته.

13.ف: دور .

14.ف: آورد .

15.ف: ظاهر .

16.ف: ـ خود .

17.سوره بقره ، آيه ۴۰ .

18.ف: ـ اى سعادتمند .

19.ف: + و.

20.ف: ـ جوهر .

21.ف: او .

22.ف: زيادتر .

23.ف: ـ از .

24.ف: جواهرى.

25.ف: كه كسى قيمت آن نداند .

26.ف: ـ حاصل .

27.ف: مى گذرد (فوت مى گردد) .

صفحه از 337