هدية الخير (بخش دوم) - صفحه 288

گشت . گرد آن جوان مى گشت و مى گفت:

نظم

اى خفته اى كه دوست نگهبان جان توست!تو مست و غافل و۱كرمش پاسبان توست
خوابت چگونه آيد از شوق آن كريمكش رحمت و عنايت ، بيش از گمان توست!
چون آن جوان ۲ بيدار شد ، شيخ را بديد و خجل گشت . پس گفت: اى بزرگوار! اين چه جاى ۳ توست؟! شيخ ، قصه حال بگفت . جوان ، نعره زد و جامه ، چاك كرد و بگريست و روى در بيابان نهاد و باقى عمر ، به طاعت حق ۴ مشغول شد .
در خبر است كه شيطان ـ عليه اللّعنه ـ گفت: به عزّت تو يا ربّ! همواره اغواى ۵ بندگان تو مى كنم ، تا آن گاه كه سلطان ارواح ايشان ، در مملكت ۶ اجسام ، بر سرير تصرّف باشد . حضرت اللّه تعالى فرمود كه: «اى شيطان! به كمال عزّت و جلال و رفعت مكان خويش ، كه هر بنده اى را كه تو اغوا ۷ كرده باشى ، چون از حضرت ما طلب مغفرت كند ، من از او ببخشم و به رحمت و عنايت خويش ، مخصوص گردانم» و نصّ كلمه «و من يعمل سوءا أو يظلم نفسه۸ثمّ يستغفر اللّه يجد اللّه غفورا رحيما »۹ بيان اين حال مى كند ۱۰ و حديث قدسى: «هل من تائبٍ فأتوب عليه ، و هل من مستغفرٍ فأغفر له» ۱۱ اثبات اين معنى ۱۲ مى فرمايد .
پس هر صاحب دولتى را كه كحل الجواهر توفيق و تأييد ، چشم ۱۳ جان و ديده

1.ف: غافلى ( ـ و) .

2.ف: او (آن جوان) .

3.م: صفاى (چه جاى) .

4.ف: پروردگار .

5.. ف: اغواه .

6.ف: ملكت .

7.ف: اغواه .

8.ف : ـ نفسه .

9.سوره نساء ، آيه ۱۱۰ .

10.م: ـ بيان اين حال مى كند .

11.من لايحضره الفقيه ، ج ۱ ، ص ۴۲۱ ؛ مسند أحمد ، ج ۲ ، ص ۴۳۳ .

12.ف: + مى كند و .

13.ف: مانند جسم (تأييد چشم) .

صفحه از 337