هدية الخير (بخش دوم) - صفحه 296

نسايم فيوض لاريبى است ، جز به توجّه به جانب عوالم غيبى ميسّر نگردد و توجّهى كه مثمر استفاضه علوم و معارف الهى و منتج وصول به عزّ سعادت تجلّيات نامتناهى باشد ، بعد از ضبط و حبس حواس ۱ از ادراك و احساس ، صورت بندد و اين حالت كه معبّر است به تسيّر به سيرت جماد ، موتى است از روى مجاز و حياتى است در عالم راز .

نظم

به فكر دوست ز افكار خويش جمله بريديمصلاح ما همه اين بود چون كه نيك بديديم
و در بعضى احاديث ، مذكور شده كه نفس ، جوهرى است مجرّد ملكوتى كه تدبير ظاهر كند به مدد آلات و ادراك حقايق نمايد در عالم باطن بالذات و آلتى است كه تحريك قواى ملكوتى و تصرّف در عالم معنى به وسيله او ميسّر گردد و حقيقت هر شخصى همين نفس ناطقه اوست ؛ چنانچه هر كسى كه مى گويد «من» ، مشار إليه او نفس ناطقه او بود .

نظم

تو همه جانىّ و اين تن زان توستجان همى پرور كه تن زندان توست
الروح من نور أمر اللّه إنشاؤها۲والأرض منشأ هذا القالب البدن
فالروح في غربة والجسم في وطنفارعوا۳ذمام غريب نازح۴الوطن
و مخفى نماند كه نفس را ۵ مادام كه به ادراك خودش باز نگذارند و به تدابير و احساس امور ظاهرى مشغول گردانند ، صيد مصيد كمال از او محال بود .

1.ف: + و .

2.ف: منشاؤها .

3.م : فارغوا .

4.ف: نازخ .

5.ف: ـ را .

صفحه از 337