هدية الخير (بخش دوم) - صفحه 329

ديگرى آن كه ممدّ و معين قوّه است ؛ چه در جمله امورى كه در آن محتاج به قوّت و زورى باشند ـ مثل كمان كشيدن و كشتى گرفتن و سنگ هاى گران برداشتن و امثال اينها ـ مادام كه حبس نَفَس نكنند ۱ صورت نبندد .
و ديگرى آن كه غرض ذاكر ، توجّه تام است ۲ به جانب ۳ مبدأ فيّاض و عالِم راز و آن ۴ به دم گرفتن حاصل گردد .
و ديگرى آن كه به حبس نَفَس شش گرم شود ۵ و به مجاورت حرارت آن به دل رسد و مدد تحريك حرارت غريزى گردد و منتج رفع تكاهل و تكاسل و تغافل شود و شوق طلب و اهتزاز و التذاذ در صاحب پديد آيد .
ديگرى آن كه از تصاعد بخار گرم به دماغ ، رطوبات فاضله دماغى ، نضجى نيكو يابد و مثمر ديدن صور ملايمه و انگيختن افكار صالحه گردد .
ديگرى آن كه اصحاب توهّم كه صور اشيا را جهت حصول نيكى به وجه نيك و جهت صدور بدى به وجه بد توهّم مى كنند ، تا حبس نفَس نكنند ، ۶ تأثيرى كه مطلوب ايشان است ، ظاهر نشود ۷ و در ميان جماعت نقشبنديه ، اين سخن هست كه چون عداوتى از شخصى فهمند ، مى گويند كه حبس نفَس كنيم و او را دفع سازيم .
دوم چهار ضرب گفتن و آن چنان بود كه مربّع نشينند ۸ و بعد از آن كه سر را تا محاذات ناف فروبرده باشند ، از آن جا راست به بالا برند ، چندان كه مهره گردن با پشت راست شود و اين يك ضرب بود . پس كرّت ديگر به طرف راست فرو آورند ۹ تا محاذات جگر بلكه قريب به محاذات ناف و اين ضرب دوم . ۱۰ بود پس سر را باز برآورند چندان كه ۱۱ باز گردن با پشت راست شود و اين ضرب سيوم ۱۲ است . پس سر

1.ف: نكند .

2.ف: ـ است .

3.ف: ـ جانب .

4.ف: ـ و آن .

5.ف: گردد .

6.م: نفود .

7.ف: بنشينند .

8.. ف: فرود آوردند .

9.ف: دويم.

10.ف: با .

11.ف: سيم .

صفحه از 337