هدية الخير (بخش دوم) - صفحه 330

را به طرف دل ۱ فروآورند و حركت دورى ۲ فرمايند ، چندان كه باز به محاذات ناف رسد و اين ضرب چهارم است و ذكر را در اين چهار حركت تمام كنند ؛ هر ضربى را به كلمه اى ۳ و باز به همان طريق از سر گيرند و در اين چند حكمت است:
يكى آن كه چون در مراتب سير وجود چنان مقرّر است كه تا از مبدأ به منتها نرسد ، باز رجوع به مبدأ نتواند . پس سر را كه محلّ قوه نطقى و روح انسانى است و خاتميّت ۴ كون انسان به واسطه ظهور اوست ، به حركت اولى از جانب ناف كه وسط ۵ است مر اطراف را و به مثابه مركز است بدن را و مبدأ جذب غذاست ، تن را به طرف محيط وجود برند ، تا نسبت كه سبب حصول تسخير است بدين اشارت ۶ پديد آيد .
ديگر آن كه از مبدأ چون به جانب محيط مى روند ، كثرت پديد مى آيد و لامحاله نفى و رفع آن لازم است . پس ۷ در اين آن ، به كلمه لا كه نفى مطلق است ، قايل گردند . ۸
ديگر آن كه چون مبدأ ۹ ظهور روح انسانى از جگر است ، پس در حركت ثانيه ، سر را به جانب جگر ، مايل سازند ۱۰ چنانچه در حركت رابعه به جانب دل ، تا قوه نطقى از مبدأين ۱۱ به تحريك قوه ايشان بدين توجّه و حركت ، مدد تام يابد و بدين اشارت ، رجوع إلى المبدأ كه سرّ عبادت است ، صورت نبندد و در اين وقت به كلمه «اله» قايل شدن ، اشارت ۱۲ بدين معنى بود و حال در حركت ثالثه مثل حركت اولى بود ۱۳ و قايل شدن در اين آن ۱۴ به كلمه «الاّ» كه او را دخلى در رفع ۱۵ حكم سابق هست ، نيز بدان مناسبت است .
و ۱۶ ديگر آن كه چون مطرح نظر ذاكر ، اثبات وحدت ذات بى همتاست بر صفايح

1.ف: + و .

2.ف: چپ .

3.ف: ـ دورى .

4.ف: ـ كلمه اى .

5.ف: خاتمه .

6.ف: واسطه .

7.. ف: اشاره .

8.ف: + بنا بر اين .

9.م : + از .

10.ف: سازد .

11.ف: مبدأ اين .

12.ف: اشاره .

13.ف: باشد .

14.ف: ـ در اين آن .

15.ف: دفع .

16.ف: ـ و .

صفحه از 337