هدية الخير (بخش دوم) - صفحه 334

اين امور بايد .
ديگرى آن كه مستقبل قبله نشيند به علم خويش تا تحصيل فيض ، اسهل بود ، چنانچه در ساير طاعات .
ديگرى آن كه دست ها را بر سر ۱ زانو نهد و بغل ها را گشاده دارد ۲ چنانچه هيأت دايره پديد آيد ، تا مثالى بود از دايره سير وجود ، و نسبت كه مطلوب اهل تسخير است ، اتمّ باشد .
و امّا از آداب اين ذكر ، يكى آن است كه با وضو باشد چنانچه در ديگر عبادات .
ديگرى آن كه بعد از اداى طاعات مفروضه بدان قيام نمايد ، تا وسوسه قضاى نماز و غيره ، او را از توجّه تام ، مانع نگردد و به فوايد مطلوبه تواند رسيد .
ديگرى آن كه چشم بر هم نهاده گويد ، تا احساس خاطر ، او را پريشان نكند .
ديگرى آن كه در كنج خلوت تاريك باشد ، تا خواطر ، جمع بود و حواس ، مضبوط و گفت و گوى خلق ، مشوِّش اوقات او نگردد و از شرّ ريا نيز محفوظ ۳ بود و از بركات عزلت ، محظوظ و حضرت مرشد حقّانى ، شيخ علاء الدوله سمنانى ـ قدّس اللّه سرّه العزيز ـ به جمله اين معانى ، اشارتى مى فرمايد در اين قطعه:

قطعه ۴

شرط اين ره طالبا دانى كه چيستدايما با نفس خود بودن به حر
ب

قوت خود كردن ز خون دل مدامترك كردن لقمه شيرين و چر
ب

خلوت تاريك و بيدارىّ شبمعده خالىّ و ذكر چار ضر
ب
چون دُرر اسرار اين اعمال را نتوان سفتن و خفيّات اطوار ۵ اهل حال را به حكم «كَلِّمِ النّاس على قدر عقولهم» ۶ گفتن ، عنان بيان از ضرب اعلام حقايق ببايد تافتن و
توسن كلك عنبرفشان را در بيداء افشاى دقايق نرم ساختن .

1.ف: ـ سر .

2.ف: بگشايد (گشاده دارد) .

3.ف: محفوظ نيز .

4.م : ـ قطعه .

5.ف: ـ اطوار .

6.الكافي ، ج ۱ ، ص ۲۳ ، ج ۸ ، ص ۲۶۸ ؛ تحف العقول ، ص ۳۷ ؛ كنز العمّال ، ج ۱۰ ، ص ۲۴۲: ? «إنّا معاشرالأنبياء اُمرنا أن نكلّم الناس على قدر عقولهم» .

صفحه از 337