الشفا في أخبار آل المصطفي(عليهم السلام) - صفحه 511

در دست گرفته و به تبختر و تأنىّ و حلم و وقار قدم در راه مى گذاشت . . . و در حقيقت اين اطوار ، او را برازنده و در بحر فضل و دانش گوهرى ارزنده بود .
تا آخر عمر در جايى آرام نگرفت ، مانند كسى كه در پى گم گشته خويش سر به هر در و برزن مى زند ، از شهرى به شهرى مى رفت و از ديارى به ديار ديگر . در تجربة الأحرار مى نويسد :
سرش خالى از شور دولت و سوداى رياست ظاهرى نبود و گاه گاهى با صديقان محرم ، اظهار آن مى فرمود . اين تمنّا آرزوى خاصّى بود و بس ، محض خيال بافى و هوس .

از دانش آنچه داد كم از رزق مى نهدچون آسمان درست حسابى نديد كس
در اوايل حال كه در تبريز بود بناى نماز و موعظه نهاد ، چندانش از مريدان ازدحام كردند كه به وصف نمى گنجيد . به عزم زيارت مشهد حضرت على بن موسى الرّضا عليه السلام از وطن بيرون شد و راه خراسان پيش گرفت . چون به مشهد رسيد و مستقر شد ، جمعى از خواص و عوام و بزرگ و كوچك به دور او گرد آمدند و حلقه ارادتش را آويزه گوش كردند . شاهرخ و ساير اولاد و احفاد نادر افشار ، غاشيه مريدى او را به دوش مى كشيدند . ۱
پس از چندى رهسپار شيراز شد و در اين شهر كه آن اوقات دارالملك كريم خان زند بود ، به خانه عبدالرزّاق بيگ دنبلى كه با جمعى از اميرزادگان و اولاد خوانين آذربايجان به رسم گروگان در آن به سر مى بردند فرود آمد . آوازه به شهر افتاد ، صيت فضايل و كمالاتش به گوش هر دور و نزديك رسيد . منزلش مجمع علما و فضلا و مطاف ارباب دانش و بينش گرديد .
ميرزا ابوالحسن مستوفى كاشانى در تاريخ گلشن مراد ، در باب ازدواج

1.تجربة الأحرار ، ج ۱ ، ص ۱۷۹ .

صفحه از 575