الشفا في أخبار آل المصطفي(عليهم السلام) - صفحه 514

آماده باشند و اعلام كنند كه لشگر و خزانه با پاشايان ذوالاقتدار به سمت گرجستان فرستاده شود» .
امّا اين خوانين شهوت پرست و هوسران را كجا استعداد و سعادت در اقدام اين كار بود و كدام يك از آنها در كسب چنين شرفى تن به متابعت آن ديگرى مى داد ؟
جان گرگان و سگان از هم جداست
در اين ميانه فرمايش سلطان سليم را مولانا پيروى كرد و براى تعرّف خود و اظهار شوق و تهيّؤ طايفه لكزّيه در جهاد ، قصيده تركى به نظم آورده ، نامه نوشت و به مصحوب يكى از مريدان صاحب سواد به اسلامبول خدمت سلطان فرستاد و در نامه نوشت كه اهالى داغستان ، چند هزار نفر از جمله مريدان من اند ، از دل و جان ، آماده عزم و اراده سلطان اند ، هر وقت كه فرمان دهد ، به خدمت اقدام نمايند .
اين چند بيت از آن قصيده است :

بحر و برّ ايچره قوياش تك تابناكحكمنى اتميش روان سلطان سليم
اَل وروب يالِ مراده آيت مِنَنبى يالان شاه يلان سلطان سليم
آفتابِ داد و دين خاقان عصرآسمانِ عزّ و شأن سلطان سليم
تا جهاندن بخت و كام اولمش مراديا رب اولسون كامران سلطان سليم
در نگارستان دارا مى نويسد كه :
مولانا از توقّف قره باغ دل تنگ و در قلعه شوشه شيشه صبرش به سنگ آمد . عزم خدمت خاقان مغفور محمّد شاه نمود . چون به بلده قزوين فرود آمد ، در آن جا اجل موعودش در رسيد و مريض شد و به رحمت ايزدى پيوست . فاضلى خوش عقيده بود ، ارادت و اخلاص بسيار به جناب حيدر كرّار و ائمّه اطهار داشت و از اشعارش اين معنى مشهود مى گردد .

صفحه از 575