107
مسند حضرت عبد العظيم حسني علیه السلام

طرفدار مذهب « جهميه » و از پيروان آنها بود ، و وى روزى از من خواهش كرد تا او را خدمت حضرت صادق عليه السلام ببرم ، هشام در نظر داشت كه با آن حضرت مناظره نمايد ، من به او فهمانيدم مادامى كه آن حضرت اجازه ندهد من از پيش خود اين كار را انجام نخواهم داد ، من خدمت آن بزرگوار رسيدم و از وى اجازه خواستم تا هشام را خدمتش ببرم ، حضرت اجازه فرمود ، از محضر آن حضرت بيرون شدم و چند گامى برداشتم نا گهان متذكر گرديدم مبادا هشام در خدمت آن حضرت سخنان نا روايى بگويد ، چون قبلاً به روحيات و افكار او آشنا بود ، لذا فورا برگشتم و اين موضوع را خدمتش عرض كردم.
در اين هنگام حضرت فرمود : اى عمر بر من بيمناك هستى ، من از گفتارم شرمنده شدم و دانستم كه در اين سخن خود به اشتباه رفته ام ، از خدمت آن حضرت بيرون شدم و بطرف هشام رفتم به او گفتم حضرت تو را اذن داده كه در مجلس او حاضر گردى ، پس از آن هشام خود را با عجله خدمت آن حضرت رسانيد و من هم با او نزد امام صادق رفتم ، در اين موقع كه هشام در خدمتش نشسته بود حضرت مسأله از وى پرسيد ، او متحير شد و سكوت نمود ، هشام از آن حضرت خواهش كرد كه وى را در پاسخ اين سئوال مهلت دهد ، امام عليه السلام در خواست او را اجابت فرمود.
هشام از مجلس بيرون شد ، و چند روزى مضطرب بود و جواب مسئله را نفهميد ، بار ديگر خدمت حضرت رسيد ، وجواب مسئله را از او شنيد امام عليه السلام بار ديگر مسائل چندى را به وى القاء كرد ، او از نزدآن بزرگوار بيرون شد در حاليكه سرگردان و اندوهگين به نظر ميرسيد ، هشام گويد : چند روزى حيران بودم و از سرگردانى رهايى نيافتم ، عمر بن زيد گويد : بار ديگر هشام به من پيشنهاد كرد كه از حضرت صادق عليه السلام براى او اجازه ورود به خدمتش بخواهم ، من خدمت حضرت


مسند حضرت عبد العظيم حسني علیه السلام
106

روزى شخصى راجع به معاويه از وى پرسيد ، آيا او در جنگ بدر حاضر بود ؟ هشام پاسخ داد آرى از آن طرف ؟!.
هشام با يحيى بن خالد برمكى ارتباط داشت ، و در مجالس مناظره كه از طرف او تشكيل ميشد ، سمت رياست و داورى داشت و در محله كرخ بغداد ساكن بود ، و پس از زمان مختصرى بعد از نكبت برامكه از دنيا رفت ، گفته شده كه وى در زمان مأمون در گذشته است.
نجاشى در رجال خود گفته : هشام بن حكم مكنى به ابو محمّد از موالى كنده است ، و در محله بنى شيبان در كوفه منزل داشت ، و در سال 199 به بغداد منتقل شد و گفته اند در همين سال از دنيا رفت ، بعد از اين اسامى كتب و تأليفات او را ذكر نموده و طريق خود را به وى ميرساند و در آخر گويد : هشام در « كوفه » متولد شد و در « واسط » نشو و نما يافت و در « بغداد » به تجارت پرداخت ، و در پايان زندگى به اين شهر آمد و در محله « قصر وضاح » منزل نمود ، وى از حضرت صادق و كاظم عليهماالسلامروايت مى كند ، و در نقل اخبار و احاديث موثق است ، وراجع باين امر ـ امامت ـ تحقيقات مفيدى دارد.
كشى در رجال خود گويد فضل بن شاذان گفته : هشام بن حكم اصلش از كوفه بود ، و محل تولد و آغاز زندگى او در واسط بود و من خانه او را در واسط ديدم و در بغداد در محله كرخ تجارت ميكرد ، و در نزديكى قصر وضاح منزل كرده و در سال 199 در زمان مأمون الرشيد وفات يافت.
كشى گويد : روايت شده از عمر بن يزيد ۱ كه او ميگفت : برادر زاده ام هشام

1.شرح نهج البلاغة: ۱/۲۵۳.

  • نام منبع :
    مسند حضرت عبد العظيم حسني علیه السلام
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اول
    پیوند معرفی کتاب :
    http://www.hadith.net/post/52037
تعداد بازدید : 39556
صفحه از 312
پرینت  ارسال به