457
دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) و شهر ري ج2

توفيق حفظ قرآن كريم

در سن چهل و دو سالگى عزم حفظ قرآن مجيد را كردم تا چراغى باشد در عالم برزخ و سبب نجاتى از شدايد و هراسهاى روز قيامت؛ با اينكه مانع موجود و مقتضى مفقود بود و از جانبى، مشغول مباحثات علمى و تأليف بودم، از خداوند استعانت جستم و سرانجام پس از مدت زيادى بر اين نعمت عظيم دست يافتم و الحمدللّه كما هو اهله و مستحقه و كما ينبغى لكرم وجهه و عزّ جلاله.

خاندانى با عظمت

اكثر سادات روستاى آخوند محله، اهل علم و تقوا و عبادت اند.
پدرم، سيد محمّدتقى ۱ نيز، اهل علم و عبادت بود، او از شاگردانِ مهتر دانشمندان قزوين، زاهد و عابد و بسيار فاضل، ترويج گرِ استوارِ مذهبِ بر حقّ شيعه، آقا سيد على قزوينى ـ صاحب حاشيه محكم و استوارى بر قوانين ـ بود. ايشان كتاب ديگرى در علم اصول، به صورت تعليقه بر معالم الاصول دارند. او كرامات و مقامات ارجمندى داشت.
عمويم، زاهدِ عابدِ منزوى از دنيا و بى توجه به زينتهاى آن، آقا سيد مرتضى، ۲ نيز،
اهل علم و تقوا بود.
جدّ مادريم، آقا سيد هاشم تنكابنى، ۳ ساكن قزوين و از علماى بزرگ آنجا بود. وى ابتدا منزوى بود، تا اينكه، مسافرتش براى زيارت ائمه مدفون در عراق عليهم السلام با سفر جمعى از علماى قزوين كه شهيد ثالث، حاج محمدتقى برغانى، طاب ثراه، نيز از آنان بود، همزمان شد.
در آنجا، جلسه اى با آلوسى، ۴ مهتر دانشمندان اهل سنت عراق، تشكيل شد و درباره مذهب شيعه بحث و مجادله صورت گرفت. تشكيل اين جلسه، به دعوت او بود. وى دليلها و برهانهاى علماى حاضر در جلسه را ردّ و باطل كرد. آقا سيدهاشم در جلسه نبودند، به دنبالش فرستادند و از جريان مطلعش كردند. [او آمد] آنگاه گفتگو را آغاز و صداها را به قيل و قال بلند كردند. سيد هاشم بر آلوسى فائق گشت و او را با برهانهاى كافى، ساكت و وى را با حكمت و اندرز نيكو به راه حق دعوت كرد و با جدال احسن با نامبرده به مناظره برخاست، به گونه اى كه سستى دليل و برهان آلوسى و شكستش، بر تمامى اهل مجلس آشكار شد.
به دنبال آن، نور علم و فضل و قوّت برهان و كمال وى، بر عام و خاص معلوم گشت و آنگاه او را به نهايت، گرامى داشتند، قَدْرَش را شناختند و فضل و جلالت
علمى اش را دانستند.
اين قضيه را برايم نقل كرده اند؛ چون، زمانش را درك نكرده ام. مردم قزوين كرامات زيادى را از او نقل مى كنند.
ايشان تأليفات زيادى دارند كه بيشتر آنها در اثبات مذهب پيروز شيعه است و نيز، حاشيه ناتمامى بر قوانين دارند.
فرزند بزرگوار و موقَرش، عابد زاهد، حاج سيد صدرالدين، ۵ نيز از علماى قزوين بود. رسم پيشنمازان قزوين غالبا اين بود كه پس از زيارت مكه و مدينه به زيارت ائمه عراق و مشهد مقدس عليهم السلاممى پرداختند. او (دايى ام) نيز، اين توفيق را داشت.
او را پسرى بود فاضل و عالم و به نام سيد اسداللّه قزوينى ۶ ، وى به مشهد مقدس رضوى رفت و به ترويج مذهب شيعه و هدايت مردم مشغول گشت. در اواخر عمر، عزم زيارت ائمه عراق عليهم السلامرا كرد، امّا در كرمانشاه مريض شد و دعوت حق را لبيك گفت. جسدش را به عتبات عاليات بردند و دفن كردند.
براى جدّم (سيد هاشم تنكابنى قدس سره) پسر عموهايى اهل علم و فضيلت و شرف و مجد بود، كه از ايشان اند:
1 ـ تكيه گاه علما، سيد مير عبدالباقى؛ خانه اش جاى غريبان و پذيراى مهمانان بود. او مسجد بزرگ و مدرسه اى در روستايمان ساخت.
2 ـ دانشمند ستوده و مؤيّد به تأييدات الهى، آقا سيد مرتضى تنكابنى؛ او علاوه بر داشتن مرتبه والايى از علم، طبع لطيفى داشت. در مصيبتهاى ابا عبداللّه ، ارواح العالمين له الفداء، مراثيى دارد.
4 ـ جناب مستطاب، صاحب نجابت و بزرگى و شرف، آقا سيد صادق.
5 ـ آقا سيد على؛ او در تمام عمرش به عبادت و دعا مشغول بود، حشرهم اللّه مع اجدادهم الطاهرين.

1.سيد محمّدتقى فرزند سيد عبدالمطلب است. مؤلف نضرة الناظرين او را با لقب «العلامة الفَهّامة» ياد كرده است. وفاتش پس از سال ۱۳۰۴ق است. (بزرگان رامسر، ص ۱۵۹).

2.سيد مرتضى، زادگاهش رامسر است، مدارج عالى دروس حوزوى را در عتبات عاليات طى كرده است. وفاتش بعد از سال ۱۲۸۷ق اتفاق افتاد.(بزرگان رامسر، ص ۱۵۹).

3.سيد محمّدهاشم فرزند محمّدحسين است. حدود سال ۱۲۰۵ق در رامسر متولد گرديد. تا قسمتى از سطح را در مدارس علميه رامسر خواند و حدود سال ۱۲۲۵ق به قزوين رفت. پس از مدتى راهى اصفهان گشت و حكمت را نزد ملا على نورى فرا گرفت. پس از فراگيرى علومى مانند فقه و اصول و رياضيات... به رامسر بازگشت. آن گاه به به اتفاق پدر و برادرش (سيد محمّد) به نجف اشرف مهاجرت كرد. در سال ۱۲۴۶ق بر اثر شيوع وبا، به دزفول كوچيد و چون وبا برطرف شد، به آنجا بازگشت و در نزد اَعلامى چون شيخ حسن كاشف الغطاء به تحصيل پرداخت. قبل از سال ۱۲۵۰ق پس از نيل به درجه اجتهاد به ايران آمد و در پى درخواست بعض بزرگان قزوين در آن شهر ساكن شد. در سال ۱۲۶۲ق وفات كرد. او را تأليفاتى است از جمله تذكرة الأنام ـ در اخلاق ـ ، فروق الكمات، الفقه الاستدلالى، ... (بزرگان رامسر، ص ۱۹۷)

4.متأسفانه، نام اين فرد در متن اصلى به صورت «ابن العلوسى» و «ابن الطوسى» آمده است. و در غلط نامه كتابِ ايضاح الفرائد، هم، تصحيح نشده است.

5.سيد صدرالدين، متولد قزوين است و در همان جا مقدمات را خواند سپس عازم نجف اشرف و در حلقه درس شيخ مرتضى انصارى حاضر گرديد. پس از رحلت ايشان به درس ميرزا حسن آشتيانى و ميرزا حسن شيرازى رفت و به درجه اجتهاد رسيد و از سامرا به نجف اشرف مراجعت كرد و به تدريس پرداخت. وى در سال ۱۳۱۶ق رحلت كرد(بزرگان تنكابن، ص ۷۵).

6.سيد اسداللّه حدود سال ۱۲۸۰ق در نجف اشرف متولد گرديد. مقدمات را در نجف اشرف خواند. در سال ۱۲۹۵ق، پدرش او را به قزوين آورد و به اقوامش سپرد. او سطح را در قزوين تمام كردو رهسپار نجف اشرف شد و در سال ۱۳۰۴ق در درس ميرزا حبيب اللّه رشتى حضور يافت. پس از مدتى به سامرا رفت و حدود چهار سال محضر ميرزاى بزرگ را درك كرده و به درجه اجتهاد رسيد. در سال ۱۳۱۰ق از طرف ميرزاى بزرگ براى تبليغ به كرمانشاه، عزيمت كرد و در سال ۱۳۱۱ق به تهران و پس از مدتى به قزوين رفت و تا سال ۱۳۱۶ق آنجا ماند. در حدود سال ۱۳۲۰ق رهسپار مشهد شد و در آنجا ساكن گشت. نامبرده سرانجام در ۱۳۳۹ق در كرمانشاه رحلت كرد.(بزرگان رامسر، ص ۳۳).


دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) و شهر ري ج2
456

همّت والا

از اوّل جوانى، تاكنون مبتلا به امراض مزمنى بوده و هستم كه گاه گاه مرا در بر مى گيرند امّا با اين وجود، بحمداللّه ، سستى در تدريس و مباحثه نكرده ام. در مجالس درس و بحث، در اين مدت سى سال ـ يا بيشتر ـ نزديك به هزار فاضل مجتهد و قريب الاجتهاد و ترويجگر شريعت و استوارساز مبانى دين و رشد ده آثار سرور رسولان و فرزندان طاهرش، پرورش داده ام. اميد به خدا دارم كه مرا در دعاهاى ايشان شريك كند و از اعمال صالحشان مرا سهمى رساند. از تمامى فضلا، خصوص از آنان در حيات و مماتم التماس دعا دارم.

اثر تقوا

هرچند از تقوا به مراتب دورم، امّا رؤياهاى بسيارى ديده ام و درباره ام نيز مؤمنان خوابهاى رحمانى زيادى ديده اند كه اگر جمع شود، كتاب پربرگى خواهد شد.[اين نيست مگر وعده الهى] كه خداوند تعالى فرموده:
ط الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ كَانُواْ يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فِى الْأَخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَـاتِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛
همانا كه ايمان آورده و پرهيزگارى ورزيده ايند * در نزدگانى دنيا و در آخرت مژده
براى آنان است. [وعده هاى خدا را تبديلى نيست؛ اين همان كاميابى بزرگ است].۱

در بعض روايات ۲ «البُشْرى» به رؤياهايى كه خود مؤمن و خوابهاى نيكويى كه مؤمنان ديگر درباره او مى بينند، تفسير شده است.

1.سوره يونس، آيه ۶۳ و ۶۴ ، ترجمه محمّد مهدى فولادوند.

2.«أتى رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، رجلٌ من أهل البادية له حشمٌ و جمالٌ، فقال: يا رسول اللّه أخبِرْنى عن قول اللّه عزَّوجَلَّ: «الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ كَانُواْ يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فِى الْأَخِرَةِ» فقال: امّا قوله تعالى: «لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا» فهى الرؤيا الحسنة يراها المؤمن، فَيُبَشِّرُ بِها في دنياه» الحديث (كتاب من لا يحضره الفقيه؛ ج اوّل، باب غسل الميت، ح ۱۱).

  • نام منبع :
    دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) و شهر ري ج2
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
    پیوند معرفی کتاب :
    http://www.hadith.net/post/52477
تعداد بازدید : 148143
صفحه از 845
پرینت  ارسال به