محيط و دانشگاه
پس از اين دوران، فعاليتهاى محيط طباطبايى در عرصه تدريس استمرار يافت. در سال 1347 ه.ش دكتر فضل اللّه رضا رئيس دانشگاه تهران از او دعوت كرد تا مدت تاريخ را در دانشكده ادبيات بر عهده بگيرد امّا نپذيرفت و در سال 1354 ه.ش به دعوت دكتر صدرالدين الهى سرپرست دانشكده ارتباطات در نيمه دوم سال تحصيلى 1355 ـ 1354 تدريس تاريخ مطبوعات را (از آغاز حكومت محمد شاه قاجار تا آغاز حكومت پهلوى) به عهده گرفت. ۱
دانشكده ادبيات دانشگاه آزاد اسلامى تهران از محيط طباطبايى خواست كه در خصوص نظام حكومت در ايران بعد از اسلام براى دانشجويان درس تاريخ در نخستين بخش از برنامه تحصيلى 1367 ـ 1366 مطالبى به صورت خطابه ايراد كند كه اين برنامه در ضمن دوازده گفتار انجام شد كه بعد اين مطالب مطرح شده به صورتى مدون و منظم درآمد تا دانشجويان كارشناسى ارشد تاريخ آن را به عنوان منبع درسى خود تلقى كنند. با اين وجود دانشگاه از اين محقّق تاريخ و فرهنگ استفاده لازم را ننمود. حق آن بود كه در دوران تأسيس دانشگاه وى به اين مركز علمى فراخوانده شود امّا صراحت و حق گويى او از يك طرف و غلبه روابط بر ضوابط از سوى ديگر راه را بر ايشان سدّ نمود ولى آن دانشور ستوده خصال خم به ابرو نياورد و يك عمر به افاضه، تعليم و تحرير پرداخت زيرا كه خدمت به معنى صحيح و واقعى هدف او بود، هرجا كه مى نشست دانشگاه همانجا بود. ۲ دكتر عباس زرياب خويى مى گويد:
بانك اطلاعات ذهن و مغز محيط طباطبايى مانند كامپيوترهاى امروز آماده هرگونه
معلومات و اطلاعات در زمينه ادب و فرهنگ و تاريخ ايران بود و شخص مى توانست بى هيچ مزد و منّتى از اين بحر محيط سودهاى لازم را ببرد اگرچه جامعه علمى و محيط دانشگاهى و متعلمان و دانشجويان وارد آمد و از اين راه خسارتى معنوى به بار آمد كه جبران آن ممكن نگرديد. ۳
دكتر عبدالحسين زرين كوب نيز يادآورى گرديده است:
همسالانش حق دوستى را رعايت نكرده بودند و استادى دانشگاه را كه حق او بود از او دريغ داشته بودند. حتى كسانى كه وى آنها را به شاگردى هم قبول نداشت چون به دانشگاه راه يافته بودند با شوخ چشمى و خودنگرى در مقابل او دم از استادى مى زدند. با بند و بست هاى رندانه حق او پايمان شده بود. قدر او ناشناخته مانده بود و اين برايش مايه ناخرسندى بود امّا به نوميدى نگراييد و در اندك مدت از سرآمدان عصر گشت. ۴
محيط طباطبايى هر هفته مقاله اى انتقادى و غالبا تند درباره دانشگاهها و مراكز علمى مى نوشت و عيبها و نقصها را بازگو مى كرد و شرايط يك دانشگاه و مركز علمى و پژوهشى واقعى را بيان مى نمود و مى گفت و مى نوشت كه استادِ محقق بايد چه صفات و خصوصياتى داشته باشد و بيشتر افراد مى گفتند چون محيط به دانشگاه راه نيافته چنين و چنان مى نويسد امّا حقيقت غير از اين بود و هنگامى كه پروفسور عنايت اللّه رضا محيط طباطبايى را براى تدريس تاريخ به دانشگاه تهران دعوت كرد باز هم نوشت و بر اين گونه انتخاب اعتراض كرد و گفت: شما چگونه دريافتيد كه من براى تدريس تاريخ صلاحيت دارم امّا ادبيات عرب يا زبان و ادبيات فارسى يا عرفان و معارف اسلامى را نمى توانم درس بدهم همچنين در سال 1355 ه.ش كه دانشگاه ملى (شهيد بهشتى كنونى) درجه دكتراى افتخارى به وى اعطاء نمود بازهم به گفتارها و نوشته هاى انتقادى خود ادامه داد. ۵
هنگامى كه دانشگاه تهران تصويب كرد به آقايان احمد آرام، محمد پروين
گنابادى، دكتر غلامعلى رعدى آذرخشى، فرنگيس شادمان، غلامحسين مصاحب و حبيب يغمايى دكتراى افتخارى بدهد تا نوعى حق شناسى نسبت به آنان شده باشد در جلسه اى كه در دفتر رئيس دانشگاه تشكيل شده بود، محيط طباطبايى جزو اسامى شايستگان دريافت اين عنوان قيد گرديده بود ولى چون دو تن از شركت كنندگان معترض بودند و موضوع مزبور تنها درباره محيط مسكوت ماند. چون اين حركت ناروا با مصلحت فرهنگى موافق نبود دانشگاه ملى پذيرفت به نشانه حق شناسى جامعه علمى كشور به مرحومان جلال الدين همايى، محيط طباطبايى و محمدتقى مصطفوى دكتراى افتخارى بدهد و چنين شد. ديگربار نخستين جايزه آثار ملى به منظور تقدير از خدمات محققان و دانشمندان ايرانى و خارجى از سوى انجمن آثار ملى در سال 1357 به مبلغ يك ميليون ريال براى مجموعه تحقيقات خدمات و آثار محيط طباطبايى به ايشان تعلق گرفت. در همين سال مجموعه مقالاتى از نوشته هاى ادباى كشور كه به پاس سالهاى دراز خدمت تحقيقى محيط به نام محيط ادب به چاپ رسيده بود در مجلس دوستانه فرهنگى توسط مرحوم دكتر على اكبر سياسى به ايشان اهدا گرديد. آخرين حق شناسى نسبت به مقام علمى محيط انتخاب ايشان به عضويت فرهنگستان زبان و ادب ايران در سال 1369 ه.ش بوده است. ۶
1.گلشن جلوه، ص ۱۸۳ .
2.محيط ادب، سيد ابوالقاسم انجوى شيرازى، مجله كلك .
3.دنياى سخن، شماره ۵۰، ص ۱۲ .
4.همان مأخذ، ص ۱۴ .
5.اظهارات دكتر ضياءالدين سجادى، مجله دنياى سخن، شماره ۵۰ .
6.مجله آينده، سال هيجدهم، ص ۳۰۵ .