غايب(عج) بوده، حيات داشته و با علماى مشهورى مانند محمد بن يعقوب كلينى(م 329ق) و ابونصر فارابى (م 339ق) و تلعكبرى(م 385ق) معاصر بوده است. شيح ابوجعفر طوسى به روايت از حسين بن على بن بابويه آورده است كه حسين بن منصور حلاج(مقتول در 309ق) به قم سفر كرد و ادعا نمود كه سفير و وكيل امام غايب(عج) است و نامه اى به على بن بابويه نوشته او را به يارى خويش دعوت كرد. امّا ادعاى او پذيرفته نشد و از سوى ابن بابويه مورد اهانت و تحقير قرارگرفت و ناچار گرديد كه از قم بيرون رود. على بن بابويه در اواخر سفرى به عراق كرده درسامرا با حسين بن روح نوبختى(م 326ق) سومين وكيل امام غايب(عج) ديدار نمود و مسائل خود را از او پرسيد و جواب شنيد. چندى هم در بغداد بسر برد و احتمالاً در آن شهر با محمد بن يعقوب كلينى ديدار نمود. در بغداد عباس ابن عمر كلوازانى و تلعكبرى از محضر درس او استفاده كرده به سال 328ق اجازه روايت همه كتب وى را از او حاصل نمودند. شيخ صدوق در كتاب اكمال الدين و اتمام النعمة و كشى در رجال و علامه حلى و ساير علماى رجال به روايت حسين بن على بن بابويه آورده اند كه على بن بابويه به پيرى رسيده بود و فرزند ذكورى نداشت . پس عريضه اى نوشته به وسيله ابوجعفر محمد بن على اسود نزد حسين بن روح فرستاد و تقاضا كرد آن را به نظر امام رساند التماس دعا براى فرزند ذكور نمايد. حسين ان عريضه را خدمت امام غايب(عج) برد و بعد از سه روز به اسود خبر داد كه استدعاى ابن بابويه پذيرفته شد، بزودى فرزند ذكور مباركى روزى او خواهد شد و مردم از او و اولادش سود خواهند برد. اين پيام بشارتى به ولادت ابوجعفر صدوق بود. باز صدوق در كتاب اكمال الدين و اتمام النعمة، از ابوالعباس ابن نوح و او از جمعى از مشايخ قم روايت كرده است كه على بن بابويه را از همسرش كه دختر عم وى بود(دختر محمد بن موسى بن بابويه) پسرى به دنيا نيامد. پس عرضحالى توسط حسين بن روح تقديم امام غايب(عج) كرد و استدعاى اولاد ذكور نمود. در جواب عريضه او ابلاغ شد كه از همسرى كه دارد