انتقال او به اين شهر معلوم نيست. وى در سال 352ق به خراسان رفت و مشهد رضوى را زيارت كرد. چندى هم در نيشابور و در مروالرود بود. در سال 355ق به بغداد رفت و مجلس تدريس و روايت حديث در آن شهر داير نمود و از بغداد به كوفه و سپس به زيارت حج رفت. بعد از بازگشت به ايران سفرى به همدان كرد و بين سالهاى 367ق و 368ق باز به خراسان سفر كرد. در خراسان دو بار به زيارت مشهد رفت و از شهرهاى ماوراءالنهر چون سمرقند، و ايلاق و فرغانه ديدن نمود و همه جا از سوى رجال و علماى شيعه مورد پذيرايى و استقبال قرار گرفت. مدت اين مسافرتها و تاريخ بازگشت او به رى معلوم نيست. در بلخ يا در ايلاق يكى از رجال شيعه به نام ابوعبداللّه محمد بن حسن علوى معروف به نعمه به او پيشنهاد كرد به سياق كتاب من لا حضره الطبيب ـ كسى كه پزشك در دسترس ندارد، پزشك پيش خود ـ تأليف محمد ابن زكرياى رازى(م 311ق) كتابى در فقه تأليف كند و او كتاب من لا يحضره الفقيه ـ كسى كه فقيه در دسترس ندارد، فقيه پيش خود ـ را به نام او تصنيف نمود. اين كتاب كه از اركان فقه شيعه است شامل 5998 حديث از طريق 500 راوى در 666 باب از مسائل فقه است. صدوق با ركن الدوله ديلمى (م 366ق) و صاحب بن عباد(م 385ق) وزير ركن الدوله و مؤيدالدوله و فخرالدوله ارتباط نزديك داشت و مقدمش را گرامى مى داشتند. پنج عنوان از مؤلفات او شامل مذاكرات و مباحثات وى در محضر ركن الدوله است كه مبادى تشيع را براى او روشن نموده و از مذهب پادشاه در برابر مخالفان دفاع كرده است. كتاب عيون اخبارالرضا را نيز در سيره و احاديث حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام تأليف و به صاحب ابن عباد اهداء نموده است. فقهاى خاندان بابويه كه نامشان در كتب رجال ثبت است از اعقاب حسين برخاستند و از فرزندان صدوق كى در علم و فقه نامدار نگرديد. در اينكه كداميك از اين سه برادر در سن مقدم بودند آراء مختلفى اظهار شده است. ظاهرا شيخ صدوق از دو برادر ديگر جوان تر بوده است. صدوق به اجماع علماى شيه در وسعت دانش و قوت