159
دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) و شهر ري ج1

بوده است ، بيش از اين از احوالش اطلاعى نيست همينقدر مسلّم است كه از شعراى معروف و قادر زمان خويش بوده ولى از شعرا و جز اين أبيات نمانده است» .
آنگاه همه اشعار گذشته را «يعنى اشعار منقوله از ارباب تراجم را) نقل كرده سپس گفته است:
در مجموعه مورخ 813 و 814 موزه بريتانيا (به شماره 27261) اشعار ذيل از او نقل شده است:

غبار رهش سرمه چشم رضوان
دم مركبش شاخ گيسوى حورا

عنان گير او جبرئيل از متانت
سنان در كشف عزريائيل اعدا

بهر حمله چون شير يزدان همى زد
فلك بر زمين و ثرى بر ثريّا

ز ثعبان رمح از بر باره گفتى
كه موسى است بر سينه طور سينا

يكى تيغ هندى كز آسيب زخمش
چو پولاد سخت و چو موم مصفّا

زبانى چو الماس سيماب گوهر
كزو لال گردد زبان هاى گويا

ز مرّدوشِ لعل پاشِ كهن دل
فلك رنگِ مه تابشِ كوكب آسا


دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) و شهر ري ج1
158

به شرحى كه در تواريخ مفصّله مذكور است در سال 592 بدست علاءالدين تكش خوارزم شاه به قتل رسيده است .
امّا قوام الدين طغرايى كه به گفته صاحب هفت اقليم قوامى تخلّص خود را از لقب او گرفته و در يكى از اشعار خود او نيز نام وى مذكور است به ظاهر كى ديگر نمى تواند باشد جز قوام الدين درگزينى پسر قوام الدين أبو القاسم ناصر بن على درگزينى معروف كه پس از قتل پدر خود در سال (528 ق) به لقب قوام الدين ملقّب گرديد و در عهد سلطنت طغرل سوم (571 ـ 590) پس از برادر خود جلال الدين سمت وزارت او را يافت ۱ زيراكه از بعد از قتل قوام الدين درگزينى اوّل تا ايام طغرل سوم كه رازى در همين فاصله مى زيسته در ميان اعيان دولت سلاجقه عراق و همدان كسى ديگر را كه لقب قوام الدين داشته باشد نمى شناسيم بنابراين احتمال كلّى دارد كه همچنانكه قوامى فريومذى تخلّص خود را از لقب قوام الدين درگزينى اوّل وزير سنجر و مسعود گرفته قوامى رازى هم تخلّص خود را به مناسبت لقب پسر او كه بعدها وزير طغرل سوم شده است اختيار كرده باشد .
اما از اشعارى كه از قوامى رازى به دست مانده يكى اين قصيده است در مدح قوام الدين طغرايى كه قسمت مهمّ آن در آن مجموعه خطّى نگارنده و يك جزء آن نيز در هفت اقليم آمده به شرح ذيل:

سحرگه باده نوشان دوش با صد لطف و زيبايى
ببالينم فرود آمد دو هفته ماه يغمايى

آنگاه شش بيت ديگر را مطابق آنچه از لباب الالباب نقل شده درج كرده و گفته:

به لطف و ناز با من گفت چونى چون همى باشد
چه مى گويى چه مى سازى چه پردازى چه فرمايى

خروش از آسمان برخاست كان مه در زمين با من
چنين زيبا سخنها راند يا رب اينت زيبايى

بپاى او در افتادم مرا گفتا: مكن هى هى
چه بودت اينت بى عقلى چه كردت اينت شيدايى

چنين رسوا نمى ترسى كه از حالت خبر يابد
يگانه خواجه عالم قوام الدين طغرايى

گر از خشم و نهيبش يك نظر بر آسمان افتد
چو قارون بر زمين افتند منظوران بالايى

شعاع روى او را مهر روزى ديد از آن مدّت
بزير ابر در پنهان شد او از بيم رسوايى

آنگاه شش بيت ديگر را مطابق آنچه از لباب نقل شده نقل كرده و گفته:

خداوندا ز روى فضل بنيوش حديث من
پس ارخواهى ببخشى وگر خواهى نبخشايى

خداوندا نمى گويم كز انعامت نيم راضى
همه انعام خود بينى اگر خونم بپالايى

درين دولت همه پيران جوانستند و من بنده
چو پيران بگذرانم روز و شب ايام برنايى

چو دى زامروز بهتر بود حال من درين خدمت
چه اميدم بفردا بد دريغ اميد فردايى

به سيم و زر نيم خرّم بمى خرّم شوم گر تو
ز سيم و زر بكاهانى و در حرمت بيفزايى

به فضل و زهد چون خورشيد در آفاق مشهورم
وگر گويى نه چونينم بگل خورشيد اندائى

مبارك باد نوروزت هزاران سال تا هر شب
شراب لعل مى نوشى .. .. .. ...

ديگر از اشعار او اين قطعه است كه در همان جنگ خطّى به جاست:

اى كز دو لعل قندى وز زلف چون كمندى
كم مى رسم بخدمت تقصير مى پسندى

تـا تو شكفـته باغى پـژمرده اند خوبـان
تا شاخ نوبر آمد بيخ همه بكندى

در باغ عشقت اى جان من ابرم و تويى گل
تا زار مى نگريم تو خوش همى نخندى

در عشق تو قوامى سرگشته شد مخور غم
تو عيش خويشتن ران دل اندرين چه بندى

اين تغزّل نيز از او در همان مجموعه خطّى مذكور آمده است .

نگارينى پرى زاده دل افروزى پرى پيكر
پسنديده مهى تابان گرانمايه بتى دلبر

پرى رويى دلارامى هوا جويى دل افروزى
جفا جويى جفا پيشه وفا دارى وفا گستر

بچهره مه بگيسويت بعارض گل برخ لاله
به تن نسرين به لب شكر به رو شمس و به دل مرمر

چون جان شيرين چو گل بويا چو مه تابان چو خور روشن
بقد عرعر ببر ملحم برخ گلگون بچشم أحور

بخوشى كش بكشّى خوش ببوازمى برنگ از گل
بچهر آفت بحسن آيت بطلعت مه بچهر حور

همه سيم و همه لاله همه راح و همه راحت
همه نوش و همه درمان همه سحر و همه زيور

همه نسرين همه ديبا همه ريحان و همه گلشن
همه عنبر همه افيون همه مرهم همه شكّر

آنگاه اشعارى را كه ازهفت اقليم نقل كرده ايم نقل كرده است .
و در شماره چهارم سال دوم مجله (73) تحت عنوان «اصلاح» گفته:
«در شماره نخستين امسال در طى شرح حال قوامى رازى شاعر در صفحه 67 نوشته بوديم كه ذكر اين گوينده در تذكره هاى قديم فارسى از جمله در لباب الالباب نيامده در صورتيكه بعدها به تصادف به شرح حال اين شاعر در همان (جلد دوم ص 236 ـ 238) برخورديم و علّت اين سهو فهرست اعلام ناقص اين جلد از لباب الالباب است كه ذكر قوامى را در حرف قاف صحفه 454 در زير نام قوامى خواهى نياورده بلكه آن را در بدرالدين ضبط كرده است ، اين است كه به اين وسيله اين غلط را در اينجا تصحيح مى كنيم و از خوانندگان محترم عذر مى خواهيم .
پس از مراجعه به لباب الالباب معلوم شد آنچه صاحب هفت اقليم در خصوص اين شاعر نوشته تقريبا بعينه منقول از لباب الالباب است و از مقايسه اشعارى كه از او به نقل از مآخذ ديگر بدست داده بوديم . با متن لباب الالباب پاره اغلاط و سقطات نيز به طريق ذيل اصلاح مى شود» .
آنگاه بذكر موارد غلط و سقط و تصحيح و اصلاح آنها پرداخته است .
استاد محترم جناب آقاى سعيد نفيسى در مجموعه يادداشت هاى خود در باب شعراء نسبت به قوامى رازى چنين گفته:
«شرف الشعراء يا اشرف الشعراء بدرالدين قوامى رازى از شعراى قرن ششم بوده و محمّد عوفى در لباب الالباب وى را جزو شعراى دوره سلجوقى شمرده و گويد: وى مدّاح قوام الملك يمين الدين طغرايى بوده و با وى نسبت داشته و اين نكته مسلّم است زيرا كه او را قصيده اى است در مدح وى و از آن برمى آيد كه در جوانى مدّاح او

1.مختصر تاريخ سلاجقه ، عماد كاتب ، ص ۳۰۳ .

  • نام منبع :
    دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) و شهر ري ج1
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
    پیوند معرفی کتاب :
    http://www.hadith.net/post/52477
تعداد بازدید : 99752
صفحه از 395
پرینت  ارسال به