و در جاى ديگر مى گويد (ص 172):
خواجه شاعران ازينجا گفت
اى درون پرور برون آراى
إلى غير ذلك: و موجب اين امر همانا جهت جامعه اى است كه بين كلمات حكيم سنايى و امير قوامى موجود است و آن اشتمال بر توحيد و عدل و حكمت و نصيحت و زهد و موعظت و منقبت و مرثيت بجا و درست است و بس .
چون قوامى در اوايل حال خبّاز يعنى نانوا بوده است از اين روى در اواخر قصايد خود به اين شغل و حرفه خود اشارت و تصريح كرده و لوازم خبّازى را (از قبيل دكّان و نان و آرد و گندم و جوال و آسياب و ترازو و شاگرد و غير ذلك) با تخيّلات شاعرانه در اشعار خود مى آورد چنانكه خاقانى در اواخر تحفة العراقين نسبت به شغل پدرش كه درودگرى بوده چنين عمل را انجام داده است آنجا كه گفته:
وز سوى پدر درو گرم دان
استاد سخن تراش دوران
چون وهم بچرخ بر گمارم
چون كوى بخرطش اندر آرم
رندى كه رنده ام برآيد
بر عارض حور جعد شايد
چوبم همه از درخت موسى است
تخته همه شاخهاى طوبى است
زان چوب دوات عقل سازم
زان تخته سرير جان طرازم
الى آخرها .