مردد مى شود ، بعد هم تعدادى از آنها را جدا نموده تحت عنوان اينكه خود نياز دارم ، كنار مى گذراد ، باقى مانده را نيز كه مندرس و كهنه بود جهت نگهدارى در كتابخانه تحويل آقاى مؤذنى مى دهد . او هم آنها را داخل يك گونى چيده بر دوش افكند از منزل خارج شده ، البته عبا و عمامه خود را به من كه كودكى 8 يا 9 ساله بودم داد ، كه راحت تر بتواند گونى مملو از كتاب را حمل نمايد . در وسط كوچه طويل ساربان ها ، آسمان شروع به باريدن كرد ، او كه عرق از سر و رويش جارى بود كتاب ها را بر روى سكوى منزلى گذاشته عباى خويش را از من گرفته ، بر روى گونى كتاب ها كشيد تا به كتاب ها آسيب نرسيد ، وقتى به ايستگاه اتوبوس در ميدان قيام رسيديم من و او خيس شده بوديم ولى كتاب ها مرطوب هم نشده بودند .
اينگونه كتاب هاى كتابخانه جمع آورى گرديده و مورد فوق را يادآور شدم تا آيندگان بدانند كه گنجينه نفيس آستان ، با چه سختى ها و مشقتى جمع آورى گرديده و انشاءاللّه در حفظ آن كوشا باشند .
4 . آن مرحوم در توسعه و پيشرفت كتابخانه بسيار كوشا بود و زمانى كه كتابخانه با كمبود جا مواجه گرديد (در سال 1340 شمسى) فردى را كه جنب امامزاده حمزه ساختمانى جهت مدرسه مى ساخت ، تشويق و ترغيب نمود كه به جاى مدرسه ، ساختمان را در اختيار كتابخانه قرار دهد ، تا كتابخانه از محل وسيع ترى بهره مند گردد .
صاحب آن ساختمان كه سر تيپ محمّد ميمند (يكى از افسران ارتش ايران) بود ، پيشنهاد وى را پذيرفته و ساختمان را به عنوان كتابخانه وقف بر آستان مقدس حضرت عبدالعظيم عليه السلام مى نمايد . آقاى شيخ جواد مؤذنى در سحرگاه نيمه شعبان 1413 مطابق با 18/11/71 همانطور كه آرزوى وى بود ، بدرود حيات گفت و در صحن مطهر ، جنب قبر مرحوح حاج شيخ هادى اسكونى تبريزى ، استاد و مرشد خويش ، كه اين هم جوارى نهايت آرزوى او بود دفن گرديد از نامبرده يك پسر و چهار دختر باقى مانده است . روانش شاد و راهش پر رهرو باد .