261
دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) و شهر ري ج1

پدرم هرگز به من نگفته بود كه كسى اگر آمد، اجرت كار چقدر است، من جريان را نفهميدم.

رؤياى يكى از شاگردان شيخ

يكى از ارادتمندان جناب شيخ، كه شب قبل از وفات، از طريق رؤياى صادقه رحلت ملكوتى وى را پيش بينى كرده بود، ماجراى وفات را چنين گزارش مى كند:
شبى كه فرداى آن شيخ از دنيا رفت، در خواب ديدم كه دارند در مغازه هاى سمت غربى مسجد قزوين را مى بندند، پرسيدم: چه خبره؟ گفتند آشيخ رجبعلى خيّاط از دنيا رفته. نگران از خواب بيدار شدم. ساعت سه نيمه شب بود. خواب خود را رؤياى صادقه يافتم. پس از اذان صبح، نماز خواندم و بى درنگ به منزل آقاى رادمنش رفتم، با شگفتى، از دليل اين حضور بى موقع سؤال كرد، جريان رؤياى خود را تعريف كردم.
ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و ميش، به طرف منزل شيخ راه افتاديم. شيخ در را گشود، داخل شديم و نشستيم، شيخ هم نشست و فرمود: «كجا بوديد اين موقع صبح زود؟»
من خوابم را نگفتم، قدرى صحبت كرديم، شيخ به پهلو خوابيد و دستش را زير سر گذاشت و فرمود: «چيزى بگوييد، شعرى بخوانيد!»
يكى خواند:

خوش تر از ايّام عشق ايّام نيست
صبح روز عاشقان را شام نيست

اوقاتِ خوش آن بود كه با دوست به سر شد
باقى همه بى حاصلى و بى خبرى بود

شيخ در بستر وفات

هنوز يك ساعت نگذشته بود كه حال شيخ را دگرگون يافتم، از او خواستم كه براى دكتر بياورم. يقين داشتم كه امروز شيخ از دنيا مى رود. شيخ فرمود: «مختاريد».
دكتر نسخه اى نوشت. رفتم دارو را گرفتم هنگامى كه برگشتم ديدم شيخ را به


دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) و شهر ري ج1
260

من به سراغ او مى آيم!

چون پيرزن بازگشت، امام عليه السلام مرا فرمود: «آقاى عزيز! ديدى و سير را تماشا كردى، اين طور باشيد و اين جورى بشويد تا ما به سراغ شما بياييم، چلّه نشينى لازم نيست، به جفر متوسل شدن سودى ندارد، رياضات و سفرها رفتن احتياج نيست، عمل نشان دهيد و مسلمان باشيد تا من بتوانم با شما همكارى كنم، از همه اين شهر من اين پيرمرد را انتخاب كرده ام، زيرا اين پيرمرد دين دارد و خدا را مى شناسد، اين هم امتحانى كه داد، از اوّل بازار اين پيرزن عرض حاجت كرد و چون او را محتاج و نيازمند ديده اند، همه در مقام آن بودند كه ارزان بخرند و هيچ كس، حتى سه شاهى نيز خريدارى نكرد و اين پيرمرد به هفت شاهى خريد هفته اى بر او نمى گذرد مگر آن كه من به سراغ او مى آيم و از او تفقد مى كنم». ۱

وفات شيخ رجبعلى خيّاط

سرانجام در روز بيست و دوم شهريور ماه سال 1340 هجرى شمسى، سيمرغ وجود پربركت شيخ پس از عمرى خودسازى و سازندگى از اين جهان پركشيد. داستان پرواز روح نورانى او به ملأ اعلى نيز شنيدنى و آموزنده است.

روزِ قبل از وفات

فرزند شيخ روز قبل از وفاتِ او را چنين تعريف مى كند: روز قبل از وفات، پدرم سالم بود، مادرم در خانه نبود، تنها من در خانه بودم، عصر هنگام، پدرم آمد و وضو گرفت و مرا صدا كرد و گفت:
قدرى كسل هستم، اگر آن بنده خدا آمد كه لباسش را بِبَرد، دمِ قيچى ها ۲ در جيبش است و سى تومان بايد اجرت بدهد.

1.سرمايه سخن، ج ۱، ص ۶۱۱ ـ ۶۱۳ ، با اندكى تصرّف و تلخيص .

2.پارچه هاى زايدى كه بعد از دوخت لباس، باقى مى مانند.

  • نام منبع :
    دانشمندان و مشاهير حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) و شهر ري ج1
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
    پیوند معرفی کتاب :
    http://www.hadith.net/post/52477
تعداد بازدید : 99561
صفحه از 395
پرینت  ارسال به