من به سراغ او مى آيم!
چون پيرزن بازگشت، امام عليه السلام مرا فرمود: «آقاى عزيز! ديدى و سير را تماشا كردى، اين طور باشيد و اين جورى بشويد تا ما به سراغ شما بياييم، چلّه نشينى لازم نيست، به جفر متوسل شدن سودى ندارد، رياضات و سفرها رفتن احتياج نيست، عمل نشان دهيد و مسلمان باشيد تا من بتوانم با شما همكارى كنم، از همه اين شهر من اين پيرمرد را انتخاب كرده ام، زيرا اين پيرمرد دين دارد و خدا را مى شناسد، اين هم امتحانى كه داد، از اوّل بازار اين پيرزن عرض حاجت كرد و چون او را محتاج و نيازمند ديده اند، همه در مقام آن بودند كه ارزان بخرند و هيچ كس، حتى سه شاهى نيز خريدارى نكرد و اين پيرمرد به هفت شاهى خريد هفته اى بر او نمى گذرد مگر آن كه من به سراغ او مى آيم و از او تفقد مى كنم». ۱
وفات شيخ رجبعلى خيّاط
سرانجام در روز بيست و دوم شهريور ماه سال 1340 هجرى شمسى، سيمرغ وجود پربركت شيخ پس از عمرى خودسازى و سازندگى از اين جهان پركشيد. داستان پرواز روح نورانى او به ملأ اعلى نيز شنيدنى و آموزنده است.
روزِ قبل از وفات
فرزند شيخ روز قبل از وفاتِ او را چنين تعريف مى كند: روز قبل از وفات، پدرم سالم بود، مادرم در خانه نبود، تنها من در خانه بودم، عصر هنگام، پدرم آمد و وضو گرفت و مرا صدا كرد و گفت:
قدرى كسل هستم، اگر آن بنده خدا آمد كه لباسش را بِبَرد، دمِ قيچى ها ۲ در جيبش است و سى تومان بايد اجرت بدهد.