تهران
گويند در الواح تئودوس محلى به نام تازورا Tazora نزديك راجس (رى) ذكر شده كه شايد كلمه تهران هم از آن ماده مشتق گرديده است. ولى بايد دانست كه در آن الواح از راجس مد ذكرى نشده بلكه مقصود محلى به اسم راجس در نزديكى شهر يزد مى باشد. در هر صورت نمى توان تا قرن دهم ميلادى راجع به تهران اثر صحيح تاريخى به دست آورد و با آنكه اصطخرى و مسعودى قرى و قصبات رى را به تفصيل شرح مى دهند از طهران چيزى نمى گويند فقط در قرن دوازدهم ميلادى ابوعبداللّه ياقوت شرحى از اهالى تهران ذكر كرده كه به حال توحش در مغاره ها زندگى مى كنند ۱ و هميشه با همسايگان خود در جنگ مى باشند.
حمداللّه مستوفى در قرن چهاردهم ميلادى تهران را شهر زيبايى مى نگارد. دى كلاويچو سفير اسپانى مأمور دربار تيمور مى گويد تهران شهر قشنگ باصفائى است اما برج و بارو ندارد به گفته اهالى آب و هواى اين شهر ناسازگار و تب خيز مى باشد.
شاه طهماسب دوم صفوى نخستين پادشاهى است كه به تهران توجهى ابراز داشت اما شاه عباس بزرگ به واسطه كثرت ميل ميوه در تهران مريض شده و عهد كرد هيچگاه به تهران برنگردد در زمان او شهر تهران جزء توابع كاشان مقرر گرديد و از آن به بعد چندين مسافر اروپائى به تهران آمده و مطالبى راجع به آن نوشته اند كه از آن جمله پترو دولاوال ايطاليائى و سر توماس هربرت انگليسى است. اولى درباره تهران چنين مى نويسد:
«تهران از كاشان بزرگتر و پرجمعيت تر است باغهاى دلكش پر ميوه در اين شهر بسيار است كه ميوه هاى آن از حيث لطافت و مزه در تمام مملكت شهرت دارد خان (حاكم) معمولاً در تهران اقامت دارد. جويهاى مارپيچ در خيابانها و كوچه ها روان است كه باغها را مشروب مى كند و به زيبائى شهر مى افزايد درخت هاى كهن و تنومند