و خوار و ورامين و غيرها در اين مدت آباد و معمور بوده است بلكه آبادانى آن بسا محكم و قوى است كه انقلابات ريشه كن مغول هم نتوانسته آن را نابود سازد. از جمله مورخين كه نام طهران را در اين تاريخ نگاشتند:
(1) ابوزيد احمد بن سهل بلخى معروف به ابن بلخى است كه تاريخ تأليف آن معلوم نيست ولى تا اوايل قرن هفتم به اتمام رسيده است. در فصل كورت هاى فارس چنين مى نويسد: همه ميوه هاى آنجا به غايت نيكو است خاصه اناركى مانند انار طهران است.
(2) ابوبكر محمد بن على بن سليمان راوندى مى نويسد كه والده سلطان و امير سپاه سالار كبير مظفرالدوله و الدين قزل ارسلان از لشكرگاه حركت فرمودند، عزيمت به نخجوان و به بالاى طهران فرود آمدند و پيش از اين ذكر كرده كه لشكرگاه سلطان در رى بوده.
(3) محمد بن حسن بن اسفنديار در تاريخ طبرستان كه در حدود سال 613 تأليف شده است. در ضمن جنگ هاى افراسياب و منوچهر مى نگارد: افراسياب در آنجا كه طهران و دولاب است، رخت افكند. (به تاريخ طبرستان باب دوم از كتاب اول در فصل بناى رويان رجوع شود).
(4) ياقوت مى نويسد: طهران لفظ عجمى است و عجم آن را به تاء منقوطه تلفظ نمايند براى اين كه طاء در لغت عجم نيامده است طهران از قراى رى است و ميان اين قريه و رى دو فرسخ است از مرد راستگويى از مردان رى شنيدم كه مى گفت طهران قريه بزرگى ست كه بيوتات آن را زيرزمين ساخته اند و احدى را راهى براى اين قريه نه مى باشد بجز اين كه خود اهل اين قريه بخواهند او را راه دهند و بارها بر سلطان وقت ياغى شدند و سلطان جز مدارات با ايشان چاره نداشته و اين آبادى منقسم به دوازده محله مى شود اهل هر محله با محله ديگر منازعه مى نمايند و مردم اين محله به محله ديگر نمى روند و باغات و بساتين زياد دارد و همين نكته اسباب حراست اهالى و دفع دشمن از ايشان است و با وجود محروس بودند با گاو زراعت نمى كنند