تكش پسر ساتكين ترك بود، از نفوذى كه در رى داشت، استفاده كرده تشيع را در آنجا آشكار ساخت كه تاكنون هم استمرار دارد. احمد مادرانى علما و دانشمندان را استمالت كرد و از آنها خواست كه در باب تشيع تأليفات كنند. بدين طريق عبدالرحمن پسر ابوحاتم كتابى براى او در فضايل اهل بيت تصنيف كرد. و اين در زمان خلافت المعتمد عباسى بود. يكى از فرماندهان سپاه احمد بن اسماعيل سامانى به نام احمد بن هارون بر او نافرمانى كرد. وى همان است كه محمد بن زيد راعى را به قتل رسانده بود. احمد بن اسماعيل سامانى او را تا «قزوين» تعقيب كرد و او از آنجا به كوه هاى ديلم متوارى شد و احمد سامانى از تعقيب او صرف نظر و مراجعت كرد و در خارج شهر رى فرود آمد و داخل شهر نشد. اهل رى از شهر بيرون آمده، نزد او رفتند و تقاضا كردند كه ولايت رى را قبول و با خليفه بغداد در اين باب مكاتبه كند و خطبه ولايت رى را بخواند. وى امتناع ورزيد و گفت: طالب رى نيستم زيرا كه حسين بن على عليه السلام را به هواى حكومت رى كشته اند. (از اين كلمه پايه علاقمندى ملوك سامانى و عموم شهرياران ايرنى به حسين بن على عليه السلام به خوبى هويدا است كه از حكومت رى گريزان بوده اند و از كشورى كه نام آن در قضيه فاجعه حسين بن على عليه السلام برده مى شده و شهرت داشته كه عبيداللّه بن زياد حكومت رى را به عمر بن سعد وعده كرده بود، مشروط به اين كه عمر بن سعد فرماندهى سپاهى را كه عبيداللّه عليه حسين بن على عليه السلام تجهيزكرده بود عهده دار شود، چشم مى پوشيدند وگرنه گناهى بر رى نيست.)
احمد بن اسماعيل سامانى در سنه 289 به خراسان بازگشت. در خراسان فرمان حكومت از خليفه المكتفى باللّه به نام وى رسيد و او برادرزاده خود «منصور بن اسحاق بن احمد بن اسد» را به حكومت رى فرستاد و او شش سال در آنجا حكومت كرد و اين منصور همان است كه ابوبكر زكرياى رازى كتاب منصورى را به نام او نوشت. منصور سامانى در سال 290 به رى آمده بود. (بنابراين دوره حكومت او در رى از 290 تا 296 يعنى 23 سال قبل از تاريخ وفات امام زاده بزرگوار بوده و طبيعتا امام زاده مقدارى از عمر خود را در حكومت سامانى گذرانده است و نيز احتمال داده