خاقانى بدان ديار رسيده و از افراط ميوه او را عارضه دست داده و هر آينه اين چند بيت انشاء نموده:
خاك سياه بر سر آب و هواى رىدور از مجاوران مكارم نماى رى
عقرب نهند طالع آن من ندانم آندانم كه عقرب تن من شد لقاى رى
از خاص و عام رى همه انصاف ديده امجور من است ز آب و گل جانگزاى رى
رى در قفاى جان من افتاده من بجهدجان مى برم چو سست اجل در قفاى رى
ديدم سحرگهى ملك الموت را كه پاىبى كفش مى گريخت ز دست وباى رى
گفتم تو نيز، گفت چو رى دست كين گشادبويحيى ضعيف چه باشد به پاى رى
در نزهة القلوب از روى طرفگى آورده كه اصفهانى و رازى را در باب خوبى شهر با هم مناظره افتاد هر يك هنر شهر خويش عرضه مى كردند. اصفهانى گفت خاك اصفهان مرده را تا چهل سال نريزاند، رازى گفت خاك رى مرده را چهل سال بر در دكان در داد و ستد بازدارد و در بيشتر كتب معلوم شد كه اهل رى هميشه مخالف يكديگر باشند اما به سخا و رادى شهره و منسوب بوده، سخن ايشان راست و پسنديده باشد، به دوستدارى پيغمبر و خاندانش مبالغه تمام به كار برند.
و اصل شهر رى در حادثه چنگيزخان چنان چه گذشت نوعى خراب گرديد كه نقش آبادانى بالكليه محو گشت و امروز در آن مملكت يكى تهران و ديگرى ورامين است كه ذكرى خواهد شد:
طهران در زمان فرمانروايى شاه طهماسب صفوى به زينت باره و زيور بازار آرايش يافت و سمت شهريت پذيرفت و الحال به حسب جداول و انهار و اشجار سايه دار و باغات جنت آثار مستثنى از يكديگر شهر و ديار است و بر شمال رؤيه اش كوهستانى است موسوم به شميران كه قطعه اى است از قطعات جنان و هيچ مستشهدى در خوبى زياده بر آن نيست كه در ايام سابق اين كوهستان را شمع ايران مى گفته اند و در مضافاتش اقسام ميوه نيك مى شود، خصوصا گيلاس كه با نهايت خوبى و آفر و بى قياس مى باشد و هم چنين كوهستانى است در دو فرسخى مشهور به