مى دهد. نمونه سخن خبيث، مانند درخت خبيث است كه از روى زمين كنده مى شود و براى آن، قرار و ثبات و دوامى در كار نخواهد بود.»
مقبره مفسدين و شياطين بايد تخريب شوند تا مردم با فكر باز، راه صحيح را پيدا كنند و در مسير آن ها موانع انگلى و گول زننده وجود نداشته باشد. مقبره شيطانى رضاخان، قطع نظر از اين كه جلوى ديدگاه بارگاه پرجلالت حضرت عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى را گرفته بود و مردم نمى توانستند از راه دور آن را مشاهده و سلام عرض نمايند و صرف نظر از اين كه جلوى خيابان كشى از طرف غرب شهر رى به طرف شرق و شمال شهر را گرفته بود، تخريب آن يك فايده روانى مهم داشت و آن اين بود كه دل طرفداران دين و اهل بيت عصمت و طهارت را شاد و لبريز از سرور كرد. شكر به درگاه خداوند كه مردم با چشم خود ديدند، مقبره سرسلسله دودمان پهلوى، در حكومت اسلامى درهم مى ريزد. من با چشم خود ديدم كه در شب حمله به مقبره پهلوى، در ميان امواج خروشان مردم اصيل شهر رى و تهران، فقط دو نفر گريه مى كردند و به ما مى گفتند كه چرا اين مقبره را خراب مى كنيد! و بعدا معلوم شد كه آن ها جزء صد نفر پرسنلى بودند كه به عناوين جاروكش و رفتگر و دربان و قارى قرآن و مأمور تشريفات و مفتش و جاسوس در آنجا كار مى كردند و هر يك، حقوق كلانى از بيت المال مسلمين دريافت مى داشتند. با تخريب اين مقبره، روحيه خدايى در مردم زنده شد و برعكس، در بين طرفداران سلطنت و دودمان پهلوى، ايجاد يأس و نوميدى كرد. ايران، سرزمين آل اللّه عليهم السلام و آل محمّد صلى الله عليه و آله است و كسى كه با آل اللّه عليهم السلام از در ستيز وارد شود، نه خود احترام دارد و نه مقبره او و نه خانه و كاشانه او. ما شنيديم كه شاه در قاهره، پس از باخبرشدن از تخريب مقبره، ديگر نتوانست روى پاى خود بايستد و ناچار شدند او را يكسره به بيمارستان ببرند و سرطان او شروع به فعاليت كرد و سرانجام، به همين مرض از دنيا رفت. شاه وقتى مرد، من خدمت حضرت امام رفتم، جريان را عرض كردم و گفتم: من دلم مى خواست كه شاه در نبرد كشته شود، نه در ذلت. امام هم قبول كرد.