است و مندوب اليه پس اگر بر هيچ طايفه اى عيب و عار نيست چرا بر شيعه عيب است؟ امّا خواجه را خصومت ما درآورده است هم با على هم با آل على؛ تا طاعت فضيحت خواند، و ۱ و سنّت بدعت داند، و ۲ حجّت شبهت ۳ زه اى ۴ سنّى مشبّهى، و شاد باش اى ناصبى خارجى. و «جواب گورخانه نگاشتن» بگفته ايم مُشبع؛ وجهى نبود اعادت كردن.
و آنچه گفته است كه: «زيارت طوس را بر حجّ كعبه ترجيح نهند» دروغى محض است كه حجّ كعبه مباركه با حصول شرايط واجبست و ركنى است از اركان خَمْس، و تاركش مستحقّ ذمّ و عقوبت باشد، و زيارت رضا و غير رضا از ائمه هدى چون نذر نباشد سنّت است و گرهزار بار كسى به زيارت رضا عليه السلام شود يك حجّ ۵ از گردن او بنيفتد چون واجب باشد، و مذهب و اعتقاد شيعت اينست. و خواجه ناصبى مگر فراموش كرده است كه شيوخ متقدّم و پيران محتشم از اقصاى بلاد ۶ شام و حجاز و مغرب پاى افزار ۷ در كرده ۸ هزار فرسنگ مى پيماند تا به زيارت شيخ با يزيد بسطامى رسند يا به زيارت پير محمّد المقدسى، يا به زيارت بوبكر طاهران و ابراهيم خوّاص؛ آن بدعت ۹ نيست و تشنيع را بنشايد امّا شيعه چون بطوس روند به زيارت پاره اندام مصطفى، نايب و فرزند مرتضى، جگر گوشه زهرا، على بن موسى الرّضا؛ برايشان عار باشد..! و خواجه ناصبى به تشنيع ياد كند، خداى كفايت است روز قيامت در آن موقف محاسبه.
1.ع و او عطف را ندارد (در هر دو مورد).
2.ح د به اضافه: «شناسد» در همين جا.
3.م ب ن ح د: «زهى».
4.ح د: «يك حجّ اسلام».
5.ع م ب: «از اقصى بلاد».
6.پاى افزار به معنى پاپوش و كفش است (برهان).
7.ح د: «در پاى مى كنند».
8.ع م ب ن: «بدع».