و خبرى از عايشه صدّيقه ـ رضى اللّه عنها ـ روايت كنند تا كس نگويد كه دروغ است كه هر چه به زيارت طوس رسد به هفتاد حجّ مقبول باشد.
و دعاگوى را خويشى بود گفته است: همچنانكه مار كهن شود اژدها گردد رافضى كه كهن شود ملحد و باطنى گردد، و شرح فضايح و قبايح رافضيان و خبث عقيدت ايشان در كتابى مفرد آورده ام و شمس الدين لاغرى اين بيت ها خوش گفت، شعر:
خسروا هست جاى باطنيانقم و كاشان و آبه و طبرش
آبه روىِ چهار يار بدارو اندرين چار جاى زن آتش
پس فراهان بسوز و مصلحگاهتا چهارت ثواب گردد شش»
مصحّح كتاب مرحوم محمّد اقبال نسبت به كلمه «مصلحگاه» چنين اظهار نظر كرده است: «شايد مقصود همان جاى باشد كه ياقوت او را «مصلحكان» با نون اخير مى نويسد و آن محلّه اى بوده است در رى و اللّه اعلم».
و نيز گفته (ص 377):
«و عراقيان به ملك الايوه پيوستند و در حضرت او بنشستند و رأى زدند تا امير حاجب كبير شمس الدين محمّد بن محمود گنجه اى و چند كس از اعيان بزرگان عراق در خدمت وى بدارالخلافه رفتند و از آنجا با مؤيدالدين وزير عهد رفت و با پنج هزار عنان بدارالملك همدان آمدند و عراق بقيّتى كه مانده بود به غارتيدند و اسباب بساختند از نو و بدرِ رى رفتند يونس خان در مقابله نيامد بدر گرگان رفت و حال بر پدر عرض داد عراقيان با مؤيّد الدين نيز نساختند و بر وى عصيان كردند و به شهر رى در حصار شدند و جنگ مى بود روافضه عليهم اللّعنة و عزّالدين نقيب كه سر و سالار رافضيان بود محلّ هاى ايشان را دروازه ها بگشود و لشكر بغداد در رى رفتند و بيشتر لشكريان را بكشتند و غريب و شهرى را بغارتيدند و آن بى رحمى در بلاد اسلام كس نكرده بود كه بر خون و مال مسلمانان هيچ ابقا نكنند».
نگارنده گويد: كسى كه اندك مايه اى از انصاف و وجدان داشته باشد تا چه رسد بدين و ايمان؛ دروغ بودن اين قبيل نسبت ها را به خوبى خواهد دريافت از اين روى