گذشته از جوهرى، متأسفانه عمده مشايخ ديگر مؤلف مجهول بوده و در كتب رجال و تراجم، حتى به اندازه يك سطر، اطلاعاتى درباره آنها وجود ندارد.
ناشناخته بودن اين مشايخ، به گونه اى است كه در برخى از نوشته ها، تنها اطلاعى كه درباره برخى از آنها همانند «الاسعد ابونصر» ارائه شده، آن است كه وى از مشايخ حسين بن عبدالوهاب بوده است. ۱ از ميان اين مشايخ، بجز ابوعياش جوهرى، بيشترين اطلاعات درباره ابوالحسن على بن محمد بن ابراهيم بن حسن بن طيب مصرى، معروف به ابوالتحف (يا ابوالنجف) ۲ مصرى است كه اطلاعات ارائه شده، شامل ذكر نام تنى چند از استادان وى و نيز برشمردن سيد مرتضى و سيد رضى در شمار شاگردانش است. و اين در حالى است كه مذهب او، يعنى امامى بودنش، از سوى شرح حال نويسان در هاله اى از ابهام قرار دارد كه با عبارت «الظاهر انه من الخاصة»، اين ابهام خود را ابراز كرده اند. ۳
به نظر مى رسد اين ناشناخته بودن نويسنده و مشايخش، با توجه به محل سكونت وى، يعنى فارس ـ كه در آن زمان از مراكز علمى تشيع نبوده است ـ به خوبى قابل توجيه باشد، بويژه با توجه به آن كه از نوشته نويسنده چنين برمى آيد كه مسافرتى به مراكز علمى آن زمان تشيع، همانند كوفه، بغداد، قم و رى نداشته است.
نكته جالبى كه در اين زمينه مى توانيم به آن اشاره كنيم، آن است كه انتشار چنين نوشته هايى در محيطى غير شيعى، اين فرضيه را تأييد مى كند كه قشر نه چندان دانشمند شيعه، با استفاده از اين گونه معجزات عوام پسند، درصدد نفوذ در ميان توده مردم براى جذب آنها به تشيع بوده اند و از اين رو، تقيد چندانى به صحت اسناد و بهره گيرى از اسناد معتبر و شناخته شده در محافل علمى شيعى نداشته اند. نيز مى توانيم فراوانى نام هاى علماى اهل سنت در آغاز برخى از اسناد و نيز در لابه لاى آنها را شاهد بياوريم كه اين گونه نام ها بيشتر در بخش هاى اوليه، بويژه بخش مربوط به امام على عليه السلام وجود داشته و مى توانسته گام اوليه و محكمى براى جذب توده مردم به ولايت و امامت آن حضرت عليه السلام تلقى شود.
وجود افراد متهم به غلو، همچون ابوسمينه محمد بن على صيرفى، ۴ يونس بن ظبيان ۵ و داود بن كثير رقّى ۶ در لابه لاى برخى از اسناد، از ديگر نكات جالب توجه است.
همچنين بايد اين نكته را متذكر شد كه علاوه بر وجود افراد فراوان مجهول در ميان اسناد، حتى
1.اعيان الشيعة، ج۲، ص۴۳۷.
2.همان، ص۳۰۹.
3.رياض العلماء، ج۲، ص۱۲۴؛ اعيان الشيعة، ج۸ ، ص۳۱۶.
4.ابن عيون المعجزات عبد الوهاب، ص۱۳.
5.همان، ص۸۰ .
6.همان، ص۸۵ .