صحيحه أبان و تأثير آن بر شيوه استنباط - صفحه 16

اذ لا قطع بأن الثلاث علة لثبوت الثلاثين مطلقا، لجواز اشتراطه بعدم انضمانه الى ما يوجب البلوغ الى ثلث دية الرجل، كما ذكره عليه السلام ، غاية ما فى الباب ان يظنّ عدم الاشتراط و هو غير معتبر. فان قلت: منشأ اطلاق الظن مادل على سببة قطع الثلث للثلثين و هو غير معتبر، قلت: انما يعتبر الاطلاق حيث لا يعارضه ورود المقيد و قد اعترف السائل بوروده فلا يبقى له الاّ مجرد استبعاد مستند الى قياس ظنى كما يشهد به مساق كلامه. ۱
سخن نهايى صاحب الفصول اين است كه امام عليه السلام به ابان اعتراض كرد كه چرا استبعادى ناشى از قياس را سبب بى اعتنايى به روايت مخالف قرار داده است. اگر چنين روايت مخالفى وجود نداشت، ابان مجاز بود بر طبق نصّى كه ديه سه انگشت را سى شتر قرار داده است، نسبت به چهار انگشت هم استنتاج كند كه كمتر از سى شتر نخواهد بود؛ يعنى نصف شدن ديه و تبديل به بيست شتر را انكار كند.
پاسخ چهارم. اولويت، به طور كلى، راهى براى تعميم حكم از موارد مذكور به موارد غير مذكور نيست و از اين نظر، فرقى بين مواردى كه اولويت مستند به لفظ بوده و «فحواى خطاب» ناميده مى شود، با مواردى كه اولويت مستند به استنباط علت بوده و «قياس اولويت» نام دارد، وجود ندارد و به هر حال، چون اولّويت، ظن آور است و انسان را به علم و يقين نمى رساند، مشمول ادلّه نهى از قياس است. البته نوع سومى از تعميم وجود دارد كه «مستقيما» به «ظهور كلام» مستند است و نبايد آن را با مفهوم موافق و فحواى خطاب اشتباه گرفت. در اين نوع سوم، هر چند اهل لسان حكم را به موارد غيرمذكور تسريه مى دهند، ولى ملاك اين تسريه در نزد آنان اين است كه «موارد مذكور» جنبه «مثال» داشته و در استظهار آنان، موضوع واقعى حكم، فراتر و وسيع تر از آن مثال است؛ مثلاً از آيه «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» مى فهميم كه «ذرّه» مثال براى «هر عمل خير يا شر»ى است و انتخاب اين امثال براى افاده اين معناست كه «كوچك ترين اعمال» هم مجازات متناسب خود دارد. در استفاده از اين آيه نبايد پنداشت كه موضوع حكم، «ذرّه» است و «بالاولوية» حكم اعمال بزرگ و سنگين، استنباط مى شود؛ بلكه مفهوم آيه مستقيما آن است كه «همه اعمال ريز و درشت» پاداش و مجازات دارد.
مثال ديگر، خداوند در قرآن، عده اى از اهل كتاب را در نهايت امانت دارى معرفى كرده است:
«مِنْ أَهْلِ الْكِتَـبِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ»؛اگر به برخى از اهل كتاب، ثروتى انبوه و مال فراوانى بسپارى، به تو برمى گرداند.
در اينجا هم قنطار «مثالى براى حداكثر» است و نمى توان «خود او» را موضوع حكم دانست. لذا از مفهوم آيه، اين است كه برخى از اهل كتاب، در «هيچ چيز» خيانت نمى كنند، ولى براى آن كه اين نفى مطلق، نسبت به اشياى گرانبها صراحت پيدا كند، از واژه «قنطار» استفاده شده است.

1.الفصول، ص۳۸۶.

صفحه از 27