چون و چرايى در تشخيص موضوعات - صفحه 143

5 . داورى هاى غريب و درنگ آور

عذر ناقد در اين كه، در بررسى هاى سندى خود، فرد مذكورى را نيابد يا در مورد اشخاص مشكوك، به دليل نديدن بعضى ديدگاه ها و عدم مراجعه به منابع دقيق تر و فنى تر، به نتيجه مقبولى دست نيابد تا حدى قابل پذيرش است، اما در الموضوعات قضاوت هايى وجود دارد كه با آراى مسلم رجاليان قديم و جديد ناسازگار است و معلوم نيست آنها را در كدام مرجع يافته است؟ شايد از تنها كتابى كه معمولاً نام مى برد، يعنى اتقان المقال!
مثلاً در مورد روايتى كه از «ابومخنف باسناده الى جابر بن عبداللّه » آمده است، چنين نوشته:
و يكفى هذه الرواية عيبا آنها من مرويات ابى مخنف لوط بن يحيى و قد ضعّفه السنة و الشيعة و لم يثقوا مروياته. ۱
اين سخن بسيار عجيب است! نجاشى درباره او مى گويد:
شيخ اصحاب الاخبار بالكوفه و وجههم و كان يسكن الى ما يرويه. ۲
صاحب معجم بعد از بحث مبسوطى نتيجه گرفته است:
و كيف كان فهو ثقة مسكون الى روايته. ۳
نمى دانيم منظور مؤلف از اين نسبت چيست؟ ظاهر كلام او قضاوتى نارواست و تضلّع حديثى او را در معرض ترديد قرار مى دهد. مى شود حديث شناسى كه به امر خطير شناسايى موضوعات مشغول است، رأى نجاشى را در مورد يك راوى نديده باشد، باز بگويد شيعه و سنى تضعيفش كرده و به رواياتش اعتماد نكرده اند؟؟!! خوشبينانه آن است كه بگوييم وى بى توجه به بحث هاى تحليلى رجال ـ كه به اظهار نظر و نتيجه گيرى در مورد افراد منجر مى شود ـ هرگاه تضعيفى در خصوص يك راوى يافته است، اتهامْ هر چه و از هر كه بوده باشد، آن را پذيرفته و بر اساسش روايت وى را ارزيابى كرده است. بله، در خصوص مقتل ابى مخنف ترديدى وجود دارد كه ناشى از اين احتمال است كه مقتل موجود، كتاب او نيست. اين مطلب هم در جاى خود طرح و بحث شده است. نمونه ديگر جايى است كه ابوبصير راوى حديثى است و ايشان پس از ذكر نام روايانى كه به ابو بصير مكنّى هستند، مى گويد:
كلهم من المتهمين و افضلهم كما يبدوا من كتب الرجال ابوبصيرليث بن البخترى حيث وثقه جماعة و طعن فيه آخرون و نسبوا اليه ما يشعر بفساد عقيدته. ۴
در مورد مُكنّين به ابوبصير، علاوه بر بحث هاى مفصل در كتب رجال، تك نگارى هايى نيز شده و مورد وى مشهورتر از آن است كه نياز به تبيين داشته باشد. اين كنيه ظاهر در دو نفر است: «ليث بن البخترى» و «يحيى بن قاسم (يا ابى القاسم)» كه هر دو ثقه و از اجلاء هستند.

1.الموضوعات، ص۲۱۵.

2.رجال النجاشى، ج۲، ص۳۲۰.

3.معجم رجال الحديث، ج۱۵، ص۱۴۲.

4.الموضوعات، ص۳۳.

صفحه از 149
کلیدواژه