دفاع از حديث(1) - صفحه 83

1ـ دفاع از روايات، در تفسير «اهل الذّكر»

شكّى نيست كه از ديدگاه تشيّع، استظهار ائمّه عليهم السلام از آيات قرآن حجيّت دارد، و اين امر، به تأويل و نيز اسرار كلام الهى اختصاص ندارد. بل، حجيّت كلام آنان نسبت به ظاهر قرآن شريف، به دلالت خود قرآن و روايات پيامبر(ص)، بويژه حديث ثقلين، قطعى است.
علامه طباطبايى ـ ره ـ در ذيل آيه44 سوره نحل ـ تنها يك آيه بعد از آيه مورد بحث ـ نگاشته اند:
«اين آيه (44) بر حجيّت قول پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله ـ در بيان معانى آيات قرآن دلالت دارد. و آنچه برخى پنداشته اند كه: اين امر (حجّيّت)، در غير نصّ و ظاهر قرآن، يعنى در متشابهات است و يا در آنچه    به اسرار كلام خداوند يا تاويل آن بازگشت دارد، قابل قبول نيست».
آنگاه افزوده اند:
«اين، نسبت به بيان شخص پيامبر صلّى اللّه عليه وآله است و بدان ملحق است بيان اهل بيت پيامبر(ص)، به دليل «حديث ثقلين» كه متواتر است و نيز احاديث ديگر. و امّا ديگر افراد امّت، از قبيل «صحابه» يا «تابعين» يا «علما»، پس حجّيتى براى بيان آنان نيست؛ به دليل اينكه آيه (44) شامل آنان نمى شود و نصّ قابل اعتمادى مبنى بر حجيّت بيانشان به طور مطلق (بدون اخذ از معصوم)، وجود ندارد».
سپس، بعد از مطالبى ادامه داده اند:
«… آنچه گفتيم، در بيانى از پيامبر و امامان عليهم السّلام است كه شفاها به ما رسيده باشد؛ امّا خبرى كه حاكى بيان آنان باشد، اگر به صورت تواتر يا همراه با قرينه قطعى و آنچه به آن ملحق است باشد، پس حجّت است؛ چون بيان آنان است؛ ليكن آنچه مخالف قرآن يا غيرمتواتر و يا بدون قرينه باشد، حجّيّت ندارد؛ زيرا مخالف كتاب، بيان معصوم نيست و غيرمحفوف به قرينه و غيرمتواتر نيز بيان بودنش احراز نگشته است». ۱
شيخ اعظم انصارى ـ ره ـ در دفاع از اين روايات فرموده است:
تحقيقا در اخبار مستفيضه وارد شده است كه اهل ذكر، ائمّه عليهم السّلام هستند و در اصول كافى بابى با اين عنوان گشوده شده است. برخى از بزرگان، اين اخبار را به دليل ضعف سند، مردود دانسته اند، به سبب اشتراك برخى راويان در پاره اى از روايات و ضعف ديگر راويان در باقى روايات؛ ليكن اين درست نيست؛ چه اينكه تحقيقا دو روايت «محمدبن مسلم» و «وشّاء» از بين اين اخبار، صحيح و خبر «ابوبكر حضرمى» حسن يا موثّق است. ۲
بنابراين، مشكلى بر سر راه حجيّت اين اخبار، چه از نظر سند و چه از نظر    دلالت، وجود ندارد. حال، با توجّه به آنچه گذشت و از سوى علامه طباطبايى ـ ره ـ نيز به شكلى مبسوط آمد، شكّى باقى نمى ماند كه تفسير «اهل الذّكر» به امامان عليهم السّلام، چيزى جز بيان ظاهر قرآن ـ و نه تأويل آن ـ نيست.
اتّفاقا تفسير «اهل الذّكر» به اهل كتاب، خلاف ظاهر، و محتاج به قرينه است. به همين لحاظ، مفسران كوشيده اند از سياق بهره جويند؛ سياقى كه در اينجا ـ همان گونه كه خواهد، آمد ـ خود اساس درستى ندارد و كاملا لرزان است.
همان گونه كه در اين دسته روايات آمده است، مراد از «الذّكر»، رسول اللّه(صلّى اللّه عليه وآله) و مراد از «اهل الذّكر» ائمّه (عليهم السّلام) هستند. چنان كه در برخى روايات از «الذّكر»، قرآن و از «اهل الذّكر»، امامان منظور شده است و اين هردو، در موارد متعدّدى از قرآن، صريحا آمده است.
ليكن قرآن، همواره، يهود و نصارى را با عنوان «اهل الكتاب» و در يك مورد «اهل الانجيل» (مائده، 47)، يا با همان عنوان يهود و نصارى و عناوين آشكار ديگرى مانند «الّذين هادوا» (جمعه،6) يادكرده است. تنها در يك مورد (انبياء، 105) برخى گفته اند مراد از «من بعدالذّكر»، تورات است كه به احتمال زياد، آنجا هم مراد قرآن است و نظر به اينكه قرآن بر همه كتب آسمانى و از آن جمله بر «زبور» تقدّم رتبى دارد، با تعبير «من بعدالذّكر» آمده است.
بنابراين، در نگاه اوّل به آيه شريفه «فاسئلوا اهل الذّكر ان كنتم لاتعلمون» به شكلى آشكار درمى يابيم كه بايد نادانسته هاى خويش را از «اهل الذّكر» بپرسيم. و با مراجعه به قرآن (آيات ديگر)، مى فهميم كه مراد از «ذكر»، رسول خدا(ص) و قرآن است؛ پس منظور از «اهل الذّكر»، بايد ائمّه عليهم السّلام باشند؛ همان گونه كه روايات بر اين امر تصريح دارند. به خواست الهى، توضيح بيشتر، به هنگام نقد و بررسى گفتار مفسّران درباره آيه شريفه، خواهد آمد.

1.الميزان، ج۱۲، ص۲۶۱و۲۶۲

2.رسائل، چاپ قديم، ص۸۲

صفحه از 104