۰.حديث بيستم : در كتاب « كافى » نقل نموده كه حضرت عبدالعظيم عليه السلام فرمود: حضرت جواد عليه السلام از آباء مكرّمين خود روايت كرده كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود : با فاطمه زهراء بر سول خدا وارد شديم پس يافتيم جناب ختمى مآب سخت گريه مى كند .
عرض كردم : پدر و مادرم فداى شما باد يا رسول اللّه ! چه چيز شما را بگريه درآورده ؟
فرمود : يا على ! در شبى كه مرا به معراج بردند زن هاى چند از امّت خود را ديدم به عذاب سخت معذّب بودند و الحال تفكر در حال ايشان نمودم و گريستم به واسطه آنچه را كه ديدم از عذاب ايشان .
از آن جمله زنى ديدم گوشت بدن خود مى خورد و آتش از زيرش مشتعل بود .
و ديدم زنى را به زبانش آويخته بود و حميم جهنّم به حلق وى مى ريختند .
و زنى را ديدم كه پاهاى او را به دست هايش بسته بودند و مارها و عقرب ها بر وى مسلّط بودند .
و زنى ديدم كور و كر و لال در تابوت از آتش دماغ سرش از منخر او بيرون آمده و بدن او از جذام و برص قطعه قطعه شده .
و زنى را ديدم به پاهايش آويخته بودند در تنورى از آتش .
و ديدم زنى كه گوشت بدنش را از جلو و عقب به مقراض هاى آتشين جدا مى كردند .
و زنى را ديدم كه صورت و دست او را به آتش مى سوزانيدند و امعاء خودش را مى خورد .