پادشاه اسلام پناه عاقل و دانا و با تدبير كه در ايران سه مقام را بست مقرر داشته بود : يكى روضه مقدسه حضرت رضا عليه السلام و ديگر بقعه شريفه فاطمه معصومه را در قم ، و ديگر جوار حضرت عبدالعظيم عليه السلام را ، و الحق اين مقامات متبركه ، سزاوار اين نحو حرمت ملوكانه بوده و هست ، انصافاً اسلاميّت و حسن عقيده آن شاه شهيد ، مقتضى اين احترامات خاصّه بوده و بس است در سعادت و حسن عاقبت آن مرحوم كه در جوار حضرت عبدالعظيم به درجه شهادت رسيد و بين الحرمين از حرم آن حضرت و حرم امام زاده حمزه عليهماالسلام مدفون شد . و واى بر كسانى كه در مقام هتك حرمت آن بقعه و مقام مقدّس برآيند و از اشخاصى كه در آن روضات مقدّسه متحصّن و بست باشند و خواهند به ظلم و زور بكشند و ببرند و علناً در مقام هتك احترام آستانه مقدّسه ايشان برآيند ، [ كه ] البته مورد مؤاخذه و سخط و قهر خداوند خواهند بود در دنيا و آخرت . آيا انقراض دولت و استقلال سلطنت روس را با آن اقتدار مشاهده نكردى كه چگونه به واسطه بى احترامى به حصن حصين حضرت رضا عليه السلام و روضه متبركه ، سلطنت و عزّت را از ايشان خدا سلب نمود ، فاعتبروا يا اولى الابصار .
مناسب است نقل شود حكايتى كه در كتاب « دارالسلام » حاجى نورى ـ رحمة اللّه عليه ـ نقل فرموده از مرحوم ملاّ احمد گيلانى كه در سال هزار و صد و پانزده ، اصغر نامى از دست حاكم نجف ، التجا و پناه به حرم مقدس علوى عليه السلام آورده و خود را به ضريح مقدّس چسبانيده و عرض كرد : « انا ذليلك يا على » . گماشتگان حاكم آمدند او را به عنف در شب كشيدند و بردند و حبس نمودند ، تا فردا او را شكنجه و آزار نمايند . حاكم در خواب ديد حضرت امير عليه السلام حربه در دست دارد و اشاره بر وى مى كند و مى فرمايد كه چرا دخيل مرا به عنف كشيدى و آن شخص هم در خواب ديد شاه ولايت را فرمود : غم مخور فردا نجات