251
التذكرة العظيمیة

پادشاه اسلام پناه عاقل و دانا و با تدبير كه در ايران سه مقام را بست مقرر داشته بود : يكى روضه مقدسه حضرت رضا عليه السلام و ديگر بقعه شريفه فاطمه معصومه را در قم ، و ديگر جوار حضرت عبدالعظيم عليه السلام را ، و الحق اين مقامات متبركه ، سزاوار اين نحو حرمت ملوكانه بوده و هست ، انصافاً اسلاميّت و حسن عقيده آن شاه شهيد ، مقتضى اين احترامات خاصّه بوده و بس است در سعادت و حسن عاقبت آن مرحوم كه در جوار حضرت عبدالعظيم به درجه شهادت رسيد و بين الحرمين از حرم آن حضرت و حرم امام زاده حمزه عليهماالسلام مدفون شد . و واى بر كسانى كه در مقام هتك حرمت آن بقعه و مقام مقدّس برآيند و از اشخاصى كه در آن روضات مقدّسه متحصّن و بست باشند و خواهند به ظلم و زور بكشند و ببرند و علناً در مقام هتك احترام آستانه مقدّسه ايشان برآيند ، [ كه ] البته مورد مؤاخذه و سخط و قهر خداوند خواهند بود در دنيا و آخرت . آيا انقراض دولت و استقلال سلطنت روس را با آن اقتدار مشاهده نكردى كه چگونه به واسطه بى احترامى به حصن حصين حضرت رضا عليه السلام و روضه متبركه ، سلطنت و عزّت را از ايشان خدا سلب نمود ، فاعتبروا يا اولى الابصار .
مناسب است نقل شود حكايتى كه در كتاب « دارالسلام » حاجى نورى ـ رحمة اللّه عليه ـ نقل فرموده از مرحوم ملاّ احمد گيلانى كه در سال هزار و صد و پانزده ، اصغر نامى از دست حاكم نجف ، التجا و پناه به حرم مقدس علوى عليه السلام آورده و خود را به ضريح مقدّس چسبانيده و عرض كرد : « انا ذليلك يا على » . گماشتگان حاكم آمدند او را به عنف در شب كشيدند و بردند و حبس نمودند ، تا فردا او را شكنجه و آزار نمايند . حاكم در خواب ديد حضرت امير عليه السلام حربه در دست دارد و اشاره بر وى مى كند و مى فرمايد كه چرا دخيل مرا به عنف كشيدى و آن شخص هم در خواب ديد شاه ولايت را فرمود : غم مخور فردا نجات


التذكرة العظيمیة
250

نمودند جنازه او را به هر كيفيّت بوده در تابوت گذارده و به آن تربت بابركت نقل داده اند پس بر كافه مسلمانان ذى حق است و بر هر فردى از افراد مسلمانان لازم است وى را ياد بخير نمايند ، خاصّه زوّار حضرت عبدالعظيم سزاوار است در شب هاى جمعه به تلاوت قرآنى و قرائت فاتحه ياد از بانى اين بناى مقدّس نمايند .
و ديگر حفظ مقامات و حدود آن آستانه مباركه را بنمايند و حصن و بست او را براى مظلومين و ستم زدگان و صاحبان عسرت و مضيقه حفظ نمايند . چراكه در زمان غيبت كبرى كه سلطان عالم عادل معصوم از ظلم و خطاء مخفى است ، كه انشاء اللّه بيايد و « يملأ الارض قسطاً وعدلاً » و در ظاهر نيست و ظلم و جور و حكم ناحق و تعدى در ميان مردم بسيار هست ـ ، پس بايد يك مقامى حصن حصينى باشد و پناه محكمى باشد براى مظلومين و متعسّرين از شرّ ظلام و اهل تعدّى از جهّال به حال و عواقب و بواطن مردم ، چراكه بسا هست مظلومى متّهم شده باشد و بدون جهت مؤاخذه گردد و چون خود را به آن آستانه رساند و متحصّن شود بعد از مدّت قليله خلاف آنچه منظور بوده معلوم شود و يك قسم از امهال و احياء نفوس همين است . و آنكه اموالش تمام شده و به آن آستان ملتجى شود شايد توقف چند روزى در آستانه ، اسباب آن شود كه غرما و طلب كارها بر صلاح امر وى مطلع شوند و براى امر آن اقدامى نمايند . يا آن كسى كه قتل خطايى نموده و به آن آستانه پناه آورده ، شايد اولياء مقتول به جهات و نيّات خيريه از وى بگذرند و عفو و اغماضى شود .
اجمالاً به امثال اين خصوصيّات و مصالح بوده كه سلاطين با اقتدار اسلام و بزرگان دولت اسلاميه پاس احترامات اين مقامات مقدسه را داشته اند و حصن و بست آنها را حفظ نموده اند ، خاصه مرحوم ناصرالدين شاه قاجار شهيد

  • نام منبع :
    التذكرة العظيمیة
    سایر پدیدآورندگان :
    هزار، علیرضا
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 75991
صفحه از 384
پرینت  ارسال به