و من جمله آنچه عالم ربانى مرحوم آقاى ميرزا ابوالمعالى عموى حقير ذكر نموده اند در اواخر رساله [ اى ] كه در زيارت عاشورا نوشته اند آن بزرگوار يعنى جد ـ عليه الرّحمه ـ نفرين فرمود بر بعضى از اعيان بلد بعد از نماز ظهر و عصر ، پس آن شخص از خواب روز خود بيرون نشد مگر آنكه جنازه او را بيرون آوردند ، پس بعضى از سادات و بزرگان بر او وارد شدند و گفتند : اعتقاد ما آن است كه مقارن وقت نفرين حاجى ـ اعلى اللّه مقامه ـ او هلاك شده فورى اثر كرده ، پس اين طور تأثير دعاى آن مرحوم در آن زمان موجب وحشت مردم شد و به نهايت وحشت رسيد .
و ديگر نقل مى كنند و معروف است كه شخصى مشغول لهو و لعب و معصيت بود ، يكى از ملازمان حاجى آمدند او را منع نمودند ، گفت : برويد به جناب حاجى بگوئيد غول به خايه ام بگذارد و اين از الفاظ نامربوط آن زمان بوده ، آمدند به آن بزرگوار عرض كردند ، جناب حاجى سر بسوى آسمان بلند كردند و گفتند : خدايا من كه غول ندارم تو بگذار ، فوراً بيضه اش ورم كرده و در آن شب به درك واصل شد و هلاك شد .
و ديگر نقل شده از بعضى فضلا كه در مدرسه جده اصفهان بوده و از اصحاب حوزه مباركه مجلس درس حاجى مرحوم بوده كه روزى در مجلس درس ايرادى به آن جناب نمود و جواب فرمودند ، باز در ثانى تكرار نمود تا چند مرتبه تعقيب نمود و جسارت كرد كه آن مرحوم ملالت پيدا كرد و فرمود : انشاء اللّه جوان مرگ شوى ، پس مجلس منقضى شد و به مدرسه مرقومه آمد ، فى الفور تب به او عارض شد و بعد از چند ساعت به نهايت منقلب شد ، پس طلاب مطلع شدند و از آن جسارت و نفرين آن مرحوم مطلع شدند پس دانستند كه از