297
التذكرة العظيمیة

و من جمله آنچه عالم ربانى مرحوم آقاى ميرزا ابوالمعالى عموى حقير ذكر نموده اند در اواخر رساله [ اى ] كه در زيارت عاشورا نوشته اند آن بزرگوار يعنى جد ـ عليه الرّحمه ـ نفرين فرمود بر بعضى از اعيان بلد بعد از نماز ظهر و عصر ، پس آن شخص از خواب روز خود بيرون نشد مگر آنكه جنازه او را بيرون آوردند ، پس بعضى از سادات و بزرگان بر او وارد شدند و گفتند : اعتقاد ما آن است كه مقارن وقت نفرين حاجى ـ اعلى اللّه مقامه ـ او هلاك شده فورى اثر كرده ، پس اين طور تأثير دعاى آن مرحوم در آن زمان موجب وحشت مردم شد و به نهايت وحشت رسيد .
و ديگر نقل مى كنند و معروف است كه شخصى مشغول لهو و لعب و معصيت بود ، يكى از ملازمان حاجى آمدند او را منع نمودند ، گفت : برويد به جناب حاجى بگوئيد غول به خايه ام بگذارد و اين از الفاظ نامربوط آن زمان بوده ، آمدند به آن بزرگوار عرض كردند ، جناب حاجى سر بسوى آسمان بلند كردند و گفتند : خدايا من كه غول ندارم تو بگذار ، فوراً بيضه اش ورم كرده و در آن شب به درك واصل شد و هلاك شد .
و ديگر نقل شده از بعضى فضلا كه در مدرسه جده اصفهان بوده و از اصحاب حوزه مباركه مجلس درس حاجى مرحوم بوده كه روزى در مجلس درس ايرادى به آن جناب نمود و جواب فرمودند ، باز در ثانى تكرار نمود تا چند مرتبه تعقيب نمود و جسارت كرد كه آن مرحوم ملالت پيدا كرد و فرمود : انشاء اللّه جوان مرگ شوى ، پس مجلس منقضى شد و به مدرسه مرقومه آمد ، فى الفور تب به او عارض شد و بعد از چند ساعت به نهايت منقلب شد ، پس طلاب مطلع شدند و از آن جسارت و نفرين آن مرحوم مطلع شدند پس دانستند كه از


التذكرة العظيمیة
296

كه در چهار سوق توقف نمودند و مرحوم حاجى ميرزا احمد و سيّد حسن روضه خوان ذكر مصيبت على اصغر و صدّيقه طاهره نمودند و آن بزرگوار و مردم گريه بسيار نمودند و مراجعت نمودند با كمال مسرّت .
و من جمله آنكه زنى طفلى داشت مريض كه اطباء از معالجه آن عاجز شدند ، چاره نديد جز آنكه خدمت ايشان برسد و از دعاء ايشان استشفا كند ، آمد در موقعى كه ايشان راه مى رفتند به واسطه علّت مزاج ، آمد و التماس دعا كرد ، آن بزرگوار رو به قبله نمودند و دعا كردند ، چون آن زن مراجعت نمود ديد آن طفل عافيت و صحّت پيدا كرده .
و ديگر آنكه عالم عامل حاجى مولى بابا ـ طاب ثراه ـ چندين سال گذشته بود و پس از عيال گرفتن اولادى براى او نشده بود كه مأيوس شده بود از آن نعمت ، روزى خدمت مرحوم جد مى رسد و ذكرى از اين مطلب مى شود و التماس دعاء مى كند ، پس آن مرحوم دعا نمودند و فرمودند : اين آيه را بسيار بخوانيد : « رَبِّ لاَ تَذَرْنِي فَرْداً وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ »۱ پس زمانى طول نكشيد كه خداوند اولاد ذكور و اناث به ايشان داد .
و من جمله مردى از كسبه آمد خدمت ايشان و اظهار نمود كه اولاد دارم ولكن آرزوى فرزند صالح از اهل علم و حافظ قرآن دارم و التماس دعا نمود ، پس ايشان دعا نمودند و فرمود : انشاء اللّه خداوند عطا مى كند . طولى نكشيد خداوند فرزند به او داد تا وقتى كه آن طفل مشغول تحصيل علم و حافظ قرآن و اهل تقوى شد با آنكه برادران او اهل زراعت بودند .

1.انبياء/۸۹ .

  • نام منبع :
    التذكرة العظيمیة
    سایر پدیدآورندگان :
    هزار، علیرضا
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 77074
صفحه از 384
پرینت  ارسال به