مصر بود صداى گريه و شيون به گوش مى آمد و تأسفى عظيم بر مردم مصر هويدا گرديد.
مرحوم شيخ عبّاس قمى قدس سره ۱ به نقل از تاريخ طبرى ۲ مى نويسد: هنگامى كه نفيسه خاتون رحلت نمود، اسحاق به جعفر الصادق عليه السلام خواست بدن همسرش را از مصر به مدينه آورد و در بقيع به خاك سپارد. مردم نزد امير شهر رفتند تا وى اسحاق را از اين امر باز دارد، امّا اسحاق نپذيرفت. مصريان اموال بسيارى براى او جمع كردند تا از آن انديشه برگردد، اسحاق همچنان قبول ننمود. مردم مصر شب را با اندوه و سختى به روز آوردند و چون بامداد رسيد، خدمت اسحاق جمع شدند و حال او را دگرگون ديدند. سبب را سؤال كردند، گفت: ديشب رسول خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه مرا فرمود: «اموال ايشان را رد كن و سيّده نفيسه را نزد ايشان دفن نما «لاِن الرَّحْمَة تَنزِلُ عَليْهِم بِبَرَكاتها»؛ رحمت خدا به بركت وجود اين خانم بر اهل مصر نازل مى شود». سرانجام سيّده را در مزار «درب السباع» دفن كردند و اسحاق المؤتمن با دو فرزند خود عازم مدينه شد.
نفيسه خاتون و مصر
قدوم سيده نفيسه به مصر در سال يكصد و نود و سوم بوده چون اهل مصر قدوم شريفش را بشنيدند چون نسبت به او عقيدتى خاص داشته اند زن و مرد به استقبالش بيرون شتافته اند و در حضرتش ملازمت داشته اند تا به مصر درآمد و در سراى جمال الدين عبداللّه بن جصاص كه از كبار تجار و مردم صلحاى روزگار بود منزل ساخت و مدتى در آنجا بزيست و مردمان از تمامت آفاق