عدم قبول آن مرا شرمسار نفرمايى.
سيده فرمود آن سراى را از تو قبول كردم ولى با اين مردم بسيار كه به حضرت من وفود مى دهند چه سازم.
حاكم گفت ضمانت اين كار نيز به عهده من است هر آينه من امر مى كنم كه در هر هفته بيش از دو روز شما را مشغول ننمايند فقط روز يك شنبه و چهارشنبه مردم به زيارت شما تشرف حاصل بنمايند سيده قبول نمود و حاكم كاملاً مسرور گرديد و كار بر اين نهج استمرار پيدا كرد.
حكايت كردند كه وقتى در زمان سيده نفيسه رود نيل بايستاد مردمان در خدمت سيده نفيسه انجمن شدند و خواستار دعا گرديدند سيده نفيسه قناع خود را به ايشان داد كه آن را به دريا افكنند چون بفرموده عمل كردند هنوز بازنگشته بودند كه از بركت آن قناع رود افزايش گرفت و روان گرديد.
و ديگر حكايت كردند كه زنى سالخورده چهار دختر داشت و ايشان پنبه ريسى كردند از جمعه تا جمعه ديگر جمعه دوم آنچه رشته بودند آن عجوز مى گرفت و در بازار پرده مى فروخت و از يك نيمه بهايش كتان و از نيمى ديگر طعامى براى قوت ايشان مى خريد.
روزى در آن اثنا كه از بازار عبور مى كرد و آن رشته را بر سر داشت ناگاه پرنده تيزچنگال از هوا به زير آمد آن رزمه رشته را بربود و به هوا بلند شد آن زن از حدوث اين حادثه مهيبه بى خود به روى زمين افتاد چون به هوش آمد گفت با دختران يتيم چه كنم كه اكنون زحمت گرسنگى دارند و همى بگفت و بگريست مردمان بر گردش انجمن شدند و از حالش بپرسيدند قصه خود را بازگفت و او را به حضرت سيده نفيسه دلالت كردند و گفته اند به خدمت وى شو و مسئلت